اُگوستَن بِرک، استاد مدرسه مطالعات عالیه در علوم اجتماعی پاریس است. وی یکی از نظریه پردازان شناخته شده در حوزه منظر است و تألیفات متعددی در این زمینه دارد. مطالعات برک در حوزه فرهنگ شرق و مسئولیت وی در مرکز مطالعات ژاپن معاصر در مدرسه مطالعات عالیه، تأثیرات زیادی از رویکرد منظرین فرهنگ شرق (چین و ژاپن) در نظریه های وی بر جای گذارده است.
کتاب “پنج پیشنهاد برای یک نظریه منظر” که مجموعه آرای گروه اساتید برنامه ریز و اداره کننده لابراتوار منظر در دانشکده معماری لاویلت و مدرسه مطالعات عالیه پاریس است، با مدیریت اگوستن برک تنظیم شده است.
بخشی از مقاله منظرها و گمان ها که یکی از منابع اصلی مبانی نظری منظر به شمار می رود، در این مطلب ارائه شده است. مقاله کامل آن در شماره 9 مجله باغ نظر چاپ خواهد شد.
منظرها و گمان ها
در دوران جوانی، هنگامی که سرگرم آماده سازی تزی با مضمون استعمار جزیره بزرگ “هوکایدو”، واقع در شمال ژاپن بودم، گمانهایی در مورد منظر ذهنم را مشغول کرد. اولین سفرم به تنگه Perouse (به ژاپنی Saya) بود. در این نواحی که در فصل تابستان غالباً خنک هستند، برنج کاری ممکن نیست و اغلب روستاهای این نواحی به تولید لبنیات مشغول هستند.
با پایین آمدن از دره Teshio به سمت شمال، شالیزارها مرتباً کم و کمتر شده و عاقبت ناپدید می گردند. زمینها، دیگر فقط زیر کشت یونجه، شلغم و ذرت هستند و گاوهای هولشتاین زیبایی در میان این مزارع به چشم می خورند. به گفته ما “منظری چوپانی”! اما دفترچه راهنمایی که در دستان من بود، در این باره چه می گفت؟ بعد از عبور از این مکان،”دیگر شالیزاری به چشم نمی خورد و منظر، غمناک می شود.” چطور منظری به این دلنوازی (از نظر ما) می تواند غناک (Sabishii) جلوه کند؟
اقامت من در این جزیره جهت بررسی تاریخ و شناخت آن برای مدتی ضرورت پیدا کرد. منظر دلپذیر، جایی که در آن احساس آرامش می کنیم، برای یک ژاپنی منظری شالیزاری است. در هوکایدو شالیزار، نماد زندگی و سرزندگی است!
در آغاز دوران سلطه استعمار – دورانی که افکار Horaca capron تأثیر فراوان بر آن داشت – دولت توسط سربازان مستعمره، کشت برنج را ممنوع کرده بود و به کشاورزان دستور داده بود گندم بکارید، دامداری کنید، سیب زمینی کشت کنید! مثل نیو انگلند … اما مهاجرین مقاومت می کردند و در سالهای 30 میلادی، حتی در Nemuro – جایی که تابستانش از تابستان استکهلم هم خنک تر است – شالیزارهایی به وجود آمد!
ژاپن از جهات دیگر نیز برای من آموزنده بود. برای مثال، ضرب المثلی که در پرونده اجتماعی یک کشاورز درباره جوی همسایه خواندم؛ “از وقتی که بتنی اش کردند، زیبا شده!” هیچ ابهامی در کلمه به کار برده شده در این ضرب المثل، یعنی utbukushi – به معنی زیبا – دیده نمی شود؛ واژه ای عاری از هر نوع ریشخند …
نکته ای جالب تعجب محققین. (باید گفت که در ژاپن با دست مرده “main morte” بتن کاری نمی کنند: Sanmenbari یعنی کالیبرکردن رودخانه “در 3 وجه”، به عبارتی تبدیل آن به دو دیوار و یک کف با بتن آرمه.) آنها می پنداشتند که Somenbari زیبایی ندارد. اما برای ساکنین، زیبایی با مفهوم “عدم نیاز به دستکاری نهر و رودخانه قدیمی” تعریف می شود … زیبا و تمیز … پس چرا زیبا نباشد؟
اکنون سه قرن است که Basho در علم زیبایی شناسی خود، چنین امر می کند: “طبیعی باش! به طبیعت بازگرد! و بدین منظور از توحش بیرون آی، از کودن ها دور شو!”
نه، واقعاً احمق ها، وحشی ها و کشاورزها نه طبیعت را می شناسند و نه منظر را. باید همه چیز را به آنها یاد داد!
اولین منظر
از اینجا (katsura، ژانویه 1994) صدای جیغ هایتان را می شنوم : چه عظمتی! آیا این کشاورزها نیستند که منظر را خلق کنند؟ داستان شالیزار را چطور؟ و در اینجا Basho نظر خود را نیز تکذیب می کند! نامعقول است! مطمئن هستید که درست خواندید؟

با این تجسم کوچک (ببخشید اگر تا به حال چیزی ازآن نگفته ام)، این 10 مشاجره و کشمکش را از اولین داستانهای شالیزار با مضامین”حس طبیعت و منظر” خلاصه می کنم. مردم (تاریخ هنر شناسان، نژاد شناسان و دیگر آشنایان به فرهنگ و تمدن) به آسانی فکر می کنند که تمام انسانها از زیبایی منظر، بهره مند هستند و اینکه طبیعت نیز، به تنهایی می تواند زیبا باشد. من نیز قبلاً همین عقیده را داشتم قبل از اینکه کم کم بفهمم که این طرز فکر، تنها تحمیل دیدگاه های شخصی به دیگران است.
چرا که اگر بخواهیم از نظر خود عقب نشینی کنیم و دنیا را در فرهنگها و دوران گذشته و فضاهای سیاسی دیگر مجسم کنیم، به این نتیجه می رسیم که حق با Bosho است. حس طبیعت و به خصوص حس منظر، اکثر اوقات تدریجاً توسط فرهنگ به وجود می آید؛ یعنی اکتسابی است و آن را یاد می گیریم. باید از”وحشی گری خارج شد”، و برخی روشهای دیدار، گفتار و احساس را در خود پروراند و تنها در این صورت است که می توان از منظر، بهره برد و آنطور که شایسته است، از آن لذت برد.
اینها برتری هایی هستند که نسبت به آن آشکاری و وضوح اولیه وجود دارند، برتری هایی که حساسیت را پرورش می دهند. وضوح و آشکاری ما نیز، ریشه در فرهنگ و تاریخ ما دارد. این دقیقاً در مورد منظر صدق می کند؛ اولین داده ای از دنیا که در لحظه باز کردن چشمانمان می بینیم …
بنابراین، تاریخ، زبان شناسی و مردم شناسی با قاطعیت بیان کردند که آگاهی از منظر و تصور منظر، همه جا و همه وقت وجود ندارد. “تمدنهای غیر منظری”، تمدنهایی که نمی دانستند منظر چیست، وجود داشتند: نه واژه ای برای بیان آن، نه تصویری که گویای آن باشد، نه رسم و رسومی و نه کار و کارکردی که گواهی کند مورد تحسین بوده اند … خلاصه، منظری در کار نیست.
در مقابل این عمل باور نکردنی، حس مشترکی که ما را راهنمایی می کند، مدت زیادی پایدار و واحد نمی ماند. در درجه اول، فرد مادی با عقاید نژادپرستانه به وضوح اینگونه برخورد خواهد کرد: “مسئله ساده ای است! در هر حالت از دید هدفمندانه، محیطی برای دیدن هست، پس منظر، همیشه وجود دارد.” درجه دوم، متخصص فرهنگی نظرم را بر می گرداند: “این شما هستید که با محروم کردن این ملل از لذت بردن از محیط خود، نژادپرست هستید! آنها در مورد آن، به گونه دیگری حرف می زنند، اما این اصلاً نشانگر کمبود یا عدم حساسیت آنها به منظر نیست!
این مورد، دور زدن درون دید شخصی مان از دنیاست. باید از آن خارج شد! و به این منظور، ابتدا باید فاکتورهای قیاس هدفمند برای خود به وجود آورد. من به نوبه خود، با تجربه، این چهار مورد را جهت تمیز تمدنهایی که منظر را می شناسند از آنها که آنرا نمی شناسند، به دست آوردم:
- به کار بردن یک یا چند واژه برای بیان “منظر”؛
- ادبیاتی (شفاهی یا کتبی) که منظر را تشریح کند و یا آنرا به خاطر زیبایی اش بسراید؛
- نمایش تصویر گونه منظر (نقاشی)؛
- باغهای تزئینی.
اولین فاکتور دارای قدرت تمیز بیشتری است و تاریخ نشان می دهد که سه فاکتور دیگر را بر می گیرد. بسیاری از فرهنگها، هیچ یک از این چهار فاکتور را نمایش نداده اند؛ تمدنهای بزرگ حداقل یکی از سه فاکتور آخر را معرفی کرده اند. تنها دو تمدن در طول تاریخ حیات بشر توانسته اند هر چهار فاکتور را از خود به جای بگذارند: چین در قرن چهار و 1200 سال بعد و اروپا از قرن 16.
به طور قطع می توان تاریخها را با هم تطبیق داد و مقدمات را آشکار کرد، اما مشکل اصلی قضیه اینجاست؛ از میان تمام مللی که بشریت را متمایز کرده اند، تنها دو ملت توانسته اند حس طبیعت را آنطور که در واقعیت است، درک کنند و پس از آن، بر دیگر ملتها نیز تأثیراتی بگذارند. اما باز هم مسئله اینجا نیست.
این مطلب قبلاً در “شماره ۱۳” نشریه اینترنتی منظرآنلاین در تاریخ ۱ بهمن ۱۳۸۶ منتشر شده و به دلیل تغییر رویکرد وب سایت نشریه، در سایت معمارمنظر باز نشر می شود.