مقدمه
بازدید گروهی از مسجد کبود تبریز، فرصتی برای تامل دوباره بر نقش منظر شهری در تجربه مکانهای تاریخی – مذهبی به وجود آورد. آنچه امروز در مواجهه اولیه با محوطه مسجد کبود تجربه می شود، جز انزوا و تنهایی این اثر در دل بافتی گسسته نیست؛ بنایی که به جای ارتباط طبیعی با خیابان و فضاهای اطراف، دچار نوعی گسست و جدایی ناهمگون از محیط پیرامونی خود شده است.
بررسی ورودی محوطه مسجد کبود و چگونگی تعامل این بنا با محیط پیرامون
ورود به محوطه مسجد کبود نه از مسیر تاریخی و اصلی آن، بلکه از گذرگاهی تنگ و مبهم در امتداد خیابان امام خمینی صورت می گیرد؛ راهرویی که ناگهان از پشت بنا سر در می آورد و مخاطب را در برابر نمایی ناآشنا قرار می دهد. در همان لحظه نخست، حتی بسیاری از معماران حاضر نیز متوجه نشدند در برابر کدام اثر تاریخی ایستاده اند. این شیوه ورود، نه تنها حس کشف و شکوه تدریجی را از بین برده، بلکه ارتباط فضایی، ذهنی و زیبایی شناسانه مخاطب با بنا را نیز تضعیف کرده است.
نکته مهمتر، نبود پیوند میان محوطه مسجد کبود و فضاهای اطراف آن است؛ فضاهایی مانند پارک خاقانی، پارکینگ مجاور و بازارهای سرپوشیده کنار مسجد. در نتیجه، نوعی گسست بصری و حرکتی میان مسجد و بدنه شهری شکل گرفته است؛ گویی این بنا، به جای آنکه بخشی زنده از بافت شهر را تشکیل دهد، به شیء موزه ای و منفصل از پیرامون خود تقلیل یافته و تا حدودی غیر قابل دسترس گشته است.

از نگاه یک معمارمنظر، کیفیت فضاهای پیرامونی یک اثر تاریخی به اندازه خود بنا اهمیت دارد. تجربه مخاطب باید از لحظه ورود به عرصه شهری آغاز گردد. مسیر حرکت، دیدهای محوری، ریتم بازشوها و ارتباط با عناصر طبیعی یا فضاهای باز مانند پارک یا خیابان، همگی باید بخشی از سناریوی مواجه با بنا باشند. این در حالی است که این سناریو در محوطه مسجد کبود عملاً دچار اختلال شده است.
ارائه راه حل
پیشنهاد مشخص آن است که ورودی بنا به الگوی تاریخی خود بازگردد؛ جایی که سردر باشکوه آن در انتهای یک فضای باز تعریف شود تا زیبایی معمارانه آن در جریان حرکت تدریجی مخاطب آشکار گردد. همچنین، بازطراحی دیواره ها و فضاهای مرزی مسجد با عناصر پیرامونی همچون خیابان امام خمینی و پارک خاقانی می تواند پیوندی عملکردی و عاطفی میان این فضاها برقرار سازد. آنچه اکنون وجود دارد، فضایی محصور و سرد است که نه تنها دعوت کنندگی نداشته، بلکه احترامی برای بافت تاریخی شهر و خود مسجد کبود نیز قائل نیست.

نتیجه گیری
این تجربه بازدید، نه فقط تماشای یک شاهکار تاریخی، بلکه مواجه ای بود با نحوه نادیده گرفتن اهمیت منظر شهری در حفاظت و ارائه آثار تاریخی و یادآوری آنکه یک بنا، تنها در تعامل زنده با زمینه پیرامون خود معنا و تأثیر واقعی می یابد.
مقاله حاضر، دستاورد سفر پژوهشی جمعی از دانشجویان معماری منظر به استانهای آذربایجان شرقی و غربی در خرداد ماه ۱۴۰۴ است که با راهنمایی دکتر محمدرضا مهربانی گلزار و دکتر مهدی فاطمی تنظیم شده است.