در طراحی منظر، باید تجربه به شکل رشته ای تسلسلی باشد تا در طول زمان کشف شده و فضاها می بایست مضمون کلی طرح را در برگرفته و کیفیت فضایی را القاء نمایند.

مشخصات مطلب

مقدمه

کیفیت فضایی یکی از مهمترین مباحث طراحی (معماری، معماری منظر، طراحی شهری) است، تا حدی که بسیاری از نظریه پردازان، ارتقای کیفیت محیط را از وظایف مهم طراحان و معماران می دانند.

چگونگی عناصر و رابطه بین آنها و نوع ادراک آنها در فضا کیفیتهایی را ساطع می کند که به تنهایی و با یکدیگر باعث احساسهایی در فرد می گردد. این احساسها خود کیفیتهای فضایی نیستند؛ بلکه معلول کیفیتهایی هستند که به آنها کیفیت فضایی می گویند. مواردی مانند وضوح، توفق و منحصربفرد بودن از این قبیل هستند.

کیفیت یک ویژگی است مبتنی بر وجود یا هستی یک موضوع، ارتباط انکارناپذیری با موجودیت آن یا ویژگیهای کمی آن دارد. کیفیت همزاد کمیت است و بدون تعریف یکی، تعریف دیگری ممکن نیست. کمیت پدیده ‌ها، در وحدتی میان میزان، تعداد و شدت و … قابل فهم هستند.

مقولات کیفی مرتبط با یک پدیده

از آنجا که ایجاد یا تولید یک شیء یا فضا برای نیل به غایت مشخصی صورت می‌گیرد، می ‌بایستی دارای کیفیت‌ها یا ویژگی‌های اساسی نیز باشد و از آنجا که کیفیت‌های هر عنصر معلوم است، هدف، پیدا کردن و ترکیب عناصر و کیفیت ‌هایی است که بتوانند در یک سیستم به وحدت لازم رسیده، کیفیت‌های مورد انتظار را برای ارضاء کاربران ایجاد نمایند.

با توجه به گفته‌ های فوق می ‌بایستی سه مقوله را از یکدیگر تمیز داد:

  • ویژگی ‌های یک چیز
  • کیفیت یا ویژگی اساسی آن چیز
  • تاثیرات عاطفی روانی آن کیفیتها بر فرد (که در اصطلاح عامیانه به آنها احساس ها گفته می‌شود.)

در این مطالعه که در سه بخش ارائه می شود، سعی شده که تاثیر گیاهان به عنوان یکی از عناصر مهم و تاثیرگذار معماری منظر در ایجاد کیفیتهای فضایی در سه بخش بررسی گردد:

  • شناخت خصوصیات و ویژگی و ساختار گیاهان (از قبیل فرم، حجم، شکل گیاهان)
  • کاربرد گیاهان در معماری منظر به منظور ایجاد محصوریت، تقارن، ریتم و … در قالب رابطه بین جزء و کل، رابطه بین اجزا و سازماندهی فضایی
  • بررسی کیفیتهای فضایی مانند تعادل، تنوع، وحدت، خوانایی، تمرکز و … در مصادیق

در اکثر موارد، گیاهان مهمترین متغیر محیطی هستند که در ذهن بیننده تصویر ایجاد می‌کنند. حتی در آشفته ترین مکانها نیز یک زمینه گیاهی وجود دارد که بر درک اثر می‌گذارد. درک حسی یک مکان تا حد بسیار زیادی به شکل بصری صورت می‌گیرد. همچنین در اکثر مواقع، گیاهان، بهتر از هر ماده دیگر مورد استفاده طرح سایت می‌توانند ویژگی بصری مکانی را تعیین نمایند. بنابراین لازم است که طراح محیط و منظر گیاهان را به عنوان مصالح طراحی بصری بشناسد.

عواملی که در انتخاب گیاهان موثر هستند:

در مرحله نخست هدف از کاشت آنها و سپس شکل، حجم و فرم گیاهان مورد نظر است.

شکل

محدوده خارجی گیاهان جهت ایجاد وضعیتها و شکلهای جالب توجه در محوطه سازی، به اندازه کافی تنوع دارد.

دسته‌ های کلی شکل آنها بدین صورت است:

  • ستونی
  • کروی
  • گلدانی
  • چتری
  • مخروطی
  • هرم معکوس
  • فواره‌ای
  • بیضوی
  • خزنده
  • نامنظم
فرم

در هنگام بررسی فرم گیاه باید هم به فرم گیاه منفرد و هم به فرم مجموعه آنها توجه کرد. فرم گیاه ترکیبی از نمای کلی گیاه و نحوه رشد آن است.

  • فرم راست قامت (Fastigate)
  • تاج در ابتدا و انتها، (مثل سرو شیراز) نازک و باریک است.
  • با ردیفی از این درختان می توان مناظر را قاب کرد.
  • این فرم با هدایت چشم به سوی آسمان سطح عمودی را مورد توجه ناظر قرار می دهد.
  • با استفاده از این گیاهان به تعداد زیاد می توان ارتفاع فضای موجود را با ایجاد خطای چشم بیش از اندازه واقعی نشان داد.
  • با تخصیص باغچه ای کوچک در رو به روی ستونهای مرتفع ورودی ساختمانها می توان با کاشت دو درخت با فرم راست قامت هم بر عظمت ورودی صحه گذاشت و هم به آن سرسبزی بخشید.
  • فرم ستونی (Columner)
  • این فرم در گیاهی نظیر شالک به صورت استوانه ای باریک دیده می شود.
  • درختان دارای چنین شکلی می توانند به عنوان حافظ سبز عمل کرده و مناظری که نیاز به پوشش بصری دارند را مخفی کنند.
  • فرم مخروطی (Cone shape)
  • گونه نراد (Abies alba) یا سکویا (Sequoia sempervirens) از نمونه های دارنده این فرم هستند که تعداد کمی از آنها می توانند ساختمانی را در برگرفته و پوشش دهند.
  • چنین درختانی برای نمایش بیشتر نیازمند فضای وسیع و کافی در اطراف خود هستند.
  • گیاهان مخروطی شکل بر جهت عمودی تاکید دارند این گیاهان معمولاً در طراحی به عنوان نقاط کانونی مطرح می شوند.
  • فرم بیضوی (Globular)
  • گونه های راش (Fagus sp.) دارای فرم بیضوی هستند.
  • گیاهان دارنده این فرم خود را به تک درخت بهتر نشان می دهند.
  • درختان با فرم بیضوی برای کاشت در جلوی محوطه مناسب هستند.
  • همچنین به دلیل هماهنگی فرم آنها با قوسها و نداشتن زوایای خشک در ترکیب تاج برای کاشت در محل اتصال گذرهای فرعی به اصلی مناسب و با پخ های محل اتصال هماهنگ است.
  • فرم گسترده افقی (Horizontally Spreading)
  • گیاهانی نظیر ابریشم (Albizia julibrissin) دارای چنین فرمی هستند.
  • سایه ای دلپذیر داشته و ایجاد کننده فضایی خصوصی در زیر تاج خود هستند.
  • بلندی اینگونه گیاهان حداکثر به اندازه پهنای آنهاست و به دلیل گستردگی افقی چشم در سطح افقی تاج خود هستند.
  • اینگونه درختان به دلیل ایجاد فضای خصوصی در محل سایه اندازه تاج به طور انفرادی تعریف کننده فضای اطراف خود هستند که بسته به سن، اندازه تاج و فاصله قرارگیری تاج گیاه نسبت به سطح زمین، فضای تعریف شده توسط آنها متفاوت است.
  • فرم مجنون یا آویخته (Weeping)
  • مشابه بید مجنون (Salix babylonica) گیاهان دارای این فرم شبکه ای ظریف از تاج خود را در برابر ناظرین ایجاد کرده و نگاه را به سمت پایین معطوف می کنند.
  • کاشت اینگونه گیاهان به صورت منفرد در محل هایی که هدف طراح به نمایش گذاشتن فضای پای درخت یا منصرف کردن ناظر از نگریستن به فضای بالای تاج درخت باشد و یا محلی که وحدت در فرم بین گیاه و آبشار مدنظر باشد، مناسب خواهد بود.
  • چهره شاخص این فرم (بید مجنون) به دلیل سبکی بافت، آویختگی و لرزان بودن شاخسار و رنگ سبز روشن برگهای آن با آب، به علت داشتن ویژگیهایی نظیر روانی و سیالیت و رنگ آبی روشن به خوبی هماهنگ است.
  • کاشت آن در کنار استخرهای آب حوض ها و دریاچه های مصنوعی و خصوصاً در محل های ریزش آب مناسب خواهد بود.
  • تشدید فرم تاج مجنون این گیاهان با کاشت در محل های مرتفع امکانپذیر است.
کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی
ارتفاع

مناسب ترین ارتفاع گونه‌ های مختلف گیاهان را هدف از کاشت آنها تعیین می کند.

  • ارتفاع قوزک پا برای پوشاندن زمین (2.5 سانتی متر تا 25 سانتی متر)
  • ارتفاع زانو برای جهت دادن و راهنمایی مسیر (45 سانتی متر)
  • ارتفاع کمر برای کنترل عبور و مرور و حصارها (90 سانتی متر)
  • ارتفاع سینه برای تقسیم فضا (180 سانتی متر ارتفاع چشم)
  • ارتفاع بالاتر از ارتفاع دید برای محصور کردن (240 سانتی متر محافظ کامل)
  • دید به آسمان (بیش از 240 سانتی متر)

ارتفاع گیاهان یکی از ملاحظات مهمی است که در تعیین کارایی آنها در معماری باید در نظر گرفته شود. بسته به خط دید انسان در حالتهای مختلف رفتاری، میزان متفاوت خصوصی بودن یا جداسازی از جدا کننده ها به دست می آید. ارتفاع قرارگیری انسان تعیین کننده اندازه حصارها، درختچه ها، درختان و کلیه عناصر قائم و بالای سر است.

درختان بزرگ و متوسط

معمولاً‌ درختانی را که ارتفاعی بیش از 40 فوت دارند، درختان بزرگ می نامند. ارتفاع درختان متوسط بین 30 تا 40 فوت است. درختان بزرگ و متوسط با یکدیگر پوشش گیاهی تاجدار را تشکیل می دهند که از خارج یک توده‌ گیاهی و از درون فضایی سایه‌ دار می سازند.

درختان کوچک و گلدار (زیر درختی)

درختان کوچک و گلدار تا ارتفاع 15 تا 20 فوت رشد می کنند. چنانچه ارتفاع زیر تاج پوشش آنها تا بالای سر برسد، این درختان بر فضایی صمیمی دلالت دارند. اگر ارتفاع تاج آنها به اندازه چشم ناظر باشد، فضا را محصور می‌کنند. این درختان در حیاط های کوچک و محیط ‌های صمیمانه بسیار مناسب هستند، زیرا به فضا رنگ و سایه داده، اما بر فضا غالب نمی‌شوند، در چنین زمینه ‌هایی، معمولاً‌ به عنوان عناصر تاکید کننده یا نقاط کانونی کارایی دارند.

بوته ‌های بلند

بوته های بلند تا ارتفاع 15 فوت رشد می‌کنند. آنها از درختان کوچک کوتاهتر بوده، تاج آنها را هم ندارند برگهای آنها غالباً‌ تا نزدیکی سطح زمین می رسد. آنها احساس شدید محصور و خصوصی بودن را القاء می کنند. بوته ‌های بلند در فضاهای بزرگ می‌توانند به عنوان عناصری تندیس وار جلوه گر شده یا به صورت پس ‌زمینه ‌ای مطرح شوند که در جلوی آنها گیاهان کوتاهتر یا یک مجسمه به نمایش در می آید.

بوته های متوسط و کوتاه

بوته ‌های متوسط تا ارتفاع بین3 تا 6 فوت و بوته‌ های کوتاه تا ارتفاع بین 1 تا 3 فوت رشد می‌کنند. این بوته‌ ها بدون اینکه مانع دید شوند، فضاها را تعریف کرده از لحاظ فیزیکی از یکدیگر جدا می سازد و مانعی برای حرکت پیاده ‌ها هستند. بوته ‌های کوتاه، جداکننده بصری ضعیف تر و بوته‌ های متوسط، جداکننده ‌های بصری قوی تری هستند. بوته ‌های کوتاه می‌توانند دسته ‌های گیاهان بزرگتر را به هم پیوند داده در ضمن اجازه دهند که دید در بین دسته ‌های گیاهان نفوذ نماید. به این ترتیب می توانند به طور موثر به یک ترکیب وحدت بخشند.

گیاهان پوشاننده کف

گیاهان پوشاننده کف می توانند دسته های گیاهان بزرگتر را به صورت ترکیبات وحدت یافته درآورند. آنها لبه ‌های فضاها را نیز تعریف کرده، خط هایی را خلق می کنند که چشم را به نقاط کانونی، مانند ورودی‌ بناها یا سایر قسمتهای مهم یک طرح هدایت‌ می نماید.

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی
بافت

بافت به معنی زبری یا نرمی بصری سطح است. این ادراک، تابعی از تفاوتهای سطح، اندازه قطعات، شرایط نوری (از جمله زاویه آفتاب) و زمینه و فاصله دید است. بافت درک شده بستگی به موقعیت بیننده دارد. وقتی از فاصله نزدیک به سطحی نگاه می‌کنیم، بافت درک شده مربوط به تنوعات سطح است. از فاصله دید دورتر، ما دیگر قادر به درک بافت سطح نخواهیم بود و در عوض قطعات را به صورت بافت درک می‌کنیم. از فواصل بسیار دور، ادراک بافت محدود است به آنچه که از روی هم قرار گرفتن توده ‌ها القاء می شود.

می توان گفت بافت یک گیاه بستگی به طول دم برگ، درخشندگی، روشنی برگها، اندازه برگها، شکل برگها و فاصله بین آنها دارد که در مجموع تاثیری ایجاد می کنند که درختچه ‌ای را از درختچه دیگر متمایز می کنند.

در گونه‌ای که دم برگها، بلند و سطح زیرین و رویین برگها، روشنی و یا سفیدی برگها جدا از همدیگر و فاصله دارند بافت آنها ظریف، کم پشت و نرم جلوه می کند. بر عکس اگر برگها تیره، دم برگها کوتاه و برگها به هم فشرده باشند، بافت آنها خشن و سنگین یا پرپشت است.

بنابراین می توانیم بگوییم که سوزنی برگان تیره مثلاً کاج‌هایی که به صورت توده انبوه بر روی زمین رشد و نمو می کنند دارای بافتهای بسیار خشن هستند. به کار بردن گیاهانی با بافت مشابه باعث یکنواختی طرح می شود حال آنکه استفاده از سه ترکیب ذکر شده به فضای طرح تنوع بخشیده و ناظر را زود خسته نمی کند. هم شاخه ‌ها و هم بافت برگها می تواند یک القای ظرافت، درشتی و زبری و یا بینابینی ایجاد نماید.

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی

بافت معمولاً به سه دسته تقسیم می‌شود:

  • درشت
  • متوسط
  • ریز
بافتهای درشت

گیاهانی که بافت درشت دارند، گیاهانی هستند که برگهای بزرگ، شاخه ‌های کلفت، سرشاخه ‌های معدود داشته، به صورت آزادانه رشد می‌کنند. این گیاهان هنگامی که در ترکیب با گیاهانی با بافت متوسط و ریز ظاهر می شوند، بر آنها غلبه دارند. این برتری موجب می شود که بتوان از آنها به عنوان کانونهای دید سود جست؛ توجه را جلب می کنند و تمایل به پیش آمدن در فضا دارند. این بافتها می توانند غالب نیز باشند و در توسعه فضا، می توانند در کنار سایر بافتها قرار گیرند تا بر عمق ادارک شده تاثیر بگذارند. همچنین می توانند موجب شوند که فضای بزرگی کوچکتر به نظر برسد.

بافتهای متوسط

نسبتاً خنثی هستند؛ می‌توانند به صورت وسیع در توسعه فضایی مورد استفاده قرار بگیرند. فضاهایی که به این ترتیب طراحی می شوند نه حالت جسورانه و نه محبوبانه دارند. اگر از این بافتها در سطح وسیعی استفاده شود، می توانند به فضا وحدت داده و اجزای تشکیل دهنده آنرا به یکدیگر بپیوندند. بافتهای متوسط می توانند به صورت زمینه ‌ای خنثی باشند که در آن سایر بافتها به نمایش گذاشته می شود. اشیایی که دارای بافت متوسط هستند اگر در زمینه ‌ای از بافتهای دیگر مطرح شوند ظاهری دقیق پیدا می‌کنند.

بافتهای ریز

می‌توان از آنها برای نمایش چشمگیر عناصری با بافت درشت و ارائه زیرکانه ‌تر عناصری با بافت متوسط سود جست. این بافتها برای بزرگتر نمایاندن فضاهای کوچک مفید هستند. در فضاهای بسیار کوچک، اکثر مصالح باید از میان بافتهای نرم انتخاب شوند. یک تدبیر موثر طراحی در یک فضای معین، عملاً اختلاط دسته ‌های مختلف بافت را بر مبنای هدف طرح و حس مکان موردنظر، اندازه فضا و میزان وحدت و تنوع موردنظر استوار می سازد. در یک فضای فوق العاده پیچیده، با استفاده از دامنه کوچکتری از بافتها می‌توان وحدت فضایی ایجاد نمود.

اختلاط دقیق دسته ‌های مختلف بافت، معمولاً در فضاهای کوچکتر اهمیت بیشتری پیدا می کند و با افزایش اندازه فضا و فاصله دید از اهمیت آن کاسته می شود. ضمناً ما در فضاهای کوچک هم با بافت سطح و هم با بافت فرم سر و کار داریم. در فضاهای بزرگتر، بافت سطوح کمتر برایمان اهمیت پیدا می کنند و بیشتر به بافتهایی اهمیت می دهیم که از اجزاء کل فضا تشکیل شده ‌اند یا از توده ‌هایی که بر روی یکدیگر افتاده ‌اند، به وجود آمده ‌اند.

تدبیر بافتی دوم، استفاده از بافتها برای تغییر اندازه و عمق درک شده فضا است. برای اینکه اندازه و عمق واقعی فضا را بیان کنیم، می‌توانیم از ترکیب نسبتاً ثابتی از بافتها در پیش زمینه، قسمت میانی و پس زمینه استفاده کنیم. چنانچه بخواهیم فضا فشرده شده از عمق آن کاسته شود، باید بافتهای ریز را در پیش زمینه و بافتهای نسبتاً درشت را در پس زمینه به کار ببریم. برای وسعت دادن به فضا و افزایش طول آن، از بافتهای درشت در پیش زمینه استفاده می‌کنیم و هر چه فاصله تا بیننده افزایش پیدا می‌کند، بافتهای ریزتری به کار می‌بریم.

سومین تدبیر بافتی، مربوط به استفاده از بافتها به منظور دستیابی به گذار موردنظر است. اگر هدف طرح این باشد که با نرمی از یک حس مکان به دیگری حرکت کنیم، می‌توانیم از بافتهای متوسط برای رفتن از یک فضا با بافت درشت به فضاها با بافت ریز و یا بالعکس، استفاده کنیم.

رنگ

رنگ یکی از خاصیت های نور است. ادراک رنگ، نتیجه نور تابیده شده، تغییرات در آن، ویژگیهای جذب کنندگی، انعکاسی و انتقالی سطح، رابطه سطح با رنگهای اطراف آن و ویژگیهای چشم است. رنگ در گیاهان از رنگ گلها، میوه، برگ، پوست و شاخه ها حاصل می شود. رنگ میوه تضاد جالبی با برگها ایجاد کرده، مکمل آنها بوده و به همین دلیل بر کیفیت بصری گیاه برگ دار می افزاید. به خصوص وقتی که برگها می ریزند و میوه‌ ها هنوز بر جای خود باقی هستند منظره بسیار جالبی را به وجود می آورد.

رنگ برگها از روشن تا تیره و از نظر مایه‌ رنگ از سبز مایل به زرد تا سبز مایل به آبی تا برنزی، مسی و بنفش متغیر است. در پاییز مایه‌ های رنگ بسیار متنوع ‌تر بوده مناظر بدیعی را به وجود می ‌آورند، اگر چه مانند رنگ گلها، عمر کوتاهی دارند. پوست درخت و شاخه های آن نیز می توانند رنگهای جالبی را به نمایش بگذارند. آنها در مقایسه با رنگ برگ، میوه و گل ظرافت بیشتری دارند و به این جهت در فصل زمستان اثر بیشتری در رنگ گیاه دارند.

در طراحی، رنگ با خط، شکل و بافت گیاه ترکیب می شود تا تصویری کلی از گیاه را فراهم کند. اگر بخواهیم گیاهی از نظر بافت، فرم، اندازه یا خط مشخص ‌تر باشد، ویژگی آن باید با استفاده از رنگی که با زمینه تضاد دارد، برجسته تر شود.

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی
کاربرد نظریه رنگ در توسعه فضا

در هنگام ایجاد فضای خارجی، ما باید آگاهانه از رنگ استفاده کنیم تا به محتوای طرح دست پیدا کنیم. باید نسبت به ویژگیهای روزانه نور، رنگهای متفاوت آن در صبح، ظهر و عصر حساس باشیم. باید امکانات نور مصنوعی و رنگ ‌آمیزی در شب با استفاده از نورهای رنگین را بشناسیم. باید به تنوعات نور در فصول مختلف، نه تنها از نظر ویژگیهای نور (با توجه به زاویه متغیر تابش، رطوبت نسبی، و سایر موارد) بلکه بیشتر از نظر رنگ عناصر محیط و منظر در فصول مختلف توجه کنیم.

منظره زمستان، که با چمنهای خشکیده و درختان بدون برگ به رنگ قهوه ای می گراید، وفور رنگهای پاییزی، و رنگهای پر از زندگی که بهار دیده می شوند، هر کدام امکانات منحصربفرد در اختیار طراح می گذارند تا بتواند حس مکان را تشدید کند.

به طور کلی، در افراد مختلف، احساس و درک رنگ و هماهنگی آنها یکسان نیست، بلکه با تنوع و تغییراتی به صورت گرایش به یک یا چند رنگ همراه است. به عنوان مثال، برخی نوعی احساس و برداشت نسبت به رنگ قرمز، عده ای بنفش یا صورتی یا … دارند که می تواند به شکلهای مختلفی (تنفر، زدگی، خوش آمدن، بی تفاوتی و سردی و …) بروز نماید. بنابراین با توجه به خصوصیات فردی، سلیقه و شرایط محیطی، رنگهای انتخابی و ترکیبی بایستی نوعی نظم و هماهنگی با مفهوم کلی پدید آید.

جذابیت بیشتر گیاهان بیش از آنکه به فرم و بافت آنها مربوط باشد، به رنگهایی که در زمانهای مختلف سال از خود نشان می دهند، ارتباط پیدا می کند. با استفاده از رنگها، تنوع، تضاد یا هماهنگی را می توان بین گیاهان به وجود آورد. کیفیت رنگ را در روشنایی طبیعی با تغییر شدت منبع نور (مانند فیلتر شدن نور خورشید یا برگها)، با تغییر نوع سطح نورگیر (برگ براق منعکس کننده است، در حالی که برگهای کرک دار جاذب نور هستند)، و تضاد رنگها (گلهای سفید و زرد، در جوار گلهای تیره رنگ بنفش و آبی زنده تر و جاندارتر به نظر می آیند)، می توان تنظیم کرد.

کلیه طیف های رنگی را در اندامهای گیاهان مختلف می توان پیدا کرد، ولی در یک سایت گیاهی رنگهای غالب و ثابت در طول فصول محدود هستند. علاوه بر رنگ سبز که اکثر گیاهان با تغییرات کم و بیش با خود دارند، رنگهای آبی نقره ای و زرشکی و زرد می توانند رنگهای غالب را در مناظر تشکیل دهند. گیاهان پوششی و درختچه ها و درختانی وجود دارند که رنگ برگ آنها بنفش یا نقره ای یا زرد است.

با انتخاب و کشت و کار آنها می توان کلاً باغچه ای را با تمام گیاهان خود در این رنگها آراست. بدیهی است که این رنگها صرفاً رنگ غالب است و رنگ دوره گلدهی و پیدایش تنوعات رنگی در فصول بهار کماکان وجود خواهد داشت. رنگ متاثر از محیط پیرامون خود است. مثلاً‌ برگها و گلهای کمرنگ در زمینه ای سیاه بسیار زیبا جلوه می کنند. گلها و برگهای پر رنگ و تیره نیز در زمینه ای کمرنگ خود را به خوبی نشان می دهند.

کاربرد گیاهان در معماری منظر
  • تاثیر گیاهان برای کنترل شرایط اقلیمی خرد
  • کنترل تابش نور خورشید و درجه حرارت
  • کنترل باد یا جریان هوا
  • کنترل رطوبت هوا، بارندگی، یخبندان
تقسیم فضا

گیاهان در معماری به عنوان ابزار طراحی و فضاسازی می توانند مورد استفاده قرار گیرند. با توجه به شکل و حجم انفرادی و انبوه هر گونه و ترکیب حجم ها و شکلهای گونه ها، می تواند به عنوان یک فرم معماری مؤثر فضا را بسازد.

صفحه کف

صفحه کف به صورت یک کف عملکردی و هم به صورت یک کف فضایی در محیط و منظر دیده می‌شود.

مواد صفحه کف می تواند بسیار متنوع باشد. هر یک از این مواد در شرایط فیزیکی و کاربردی متفاوت، رفتار منحصربفردی دارد و هر یک بر حس مکان درک شده از طریق خاص خود تاثیر می گذارد. انواع گیاهان (چمنها، گیاهان پوشاننده زمین و بوته ‌ها، که هر یک اندازه، بافت، رنگ و ویژگیهای دیگری مخصوص به خود را دارند.)

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی
صفحه بالای سر

صفحه بالای سرمان، سقف فضایی است. این صفحه می تواند از آسمان همه جا حاضر که روزها آبی و وسیع و شبها درخشان است، تا سقفهای سخت ساختمانی در خارج از بنا متغیر باشد. می تواند مانند توری که برگهای اقاقیا که در کمترین نسیمی می لرزند سبک و دلباز باشد.

از نظر عملکردی و جسمی، صفحه بالای سر ما را از بعضی عوامل، مانند گرمای خورشید، باران، تگرگ و تا حدی برف، حفظ می‌کند. از نظر روانی احساس پناه و امنیت را القاء می‌کند. این صفحه به دلیل ویژگی و رنگی که به نور خورشید می ‌دهد و سایه‌ هایی که بر دیوارها و زمین ایجاد می‌ کند، در تغییراتی که در کیفیت و رنگ نور ایجاد می ‌کند می ‌تواند احساس منحصر به فردی را به وجود بیاورد. احساس “در زیر چیزی قرار داشتن”، از نظر ادراکی، احساسی منحصربفرد است.

صفحه بالای سر این احساس را بیان کرده، تا حد زیادی حس محصور بودن را القاء می ‌کند این احساس با نزدیکتر شدن سقف به ارتفاع چشمها شدت می ‌یابد. سطوح شفاف موجب حفاظت ما می‌ شوند و می ‌توانند در ویژگی، کیفیت و رنگ نور تغییراتی پدید آورند. ضمناً می ‌توانند با جمع شدن برگها بر صفحه بالای سر، نقوشی مبهم بر روی زمین زیر سقف به وجود آورند.

صفحات سوراخدار بالای سر، مخصوصاً آنهایی که با گذشت زمان حرکت کرده و یا دگرگون می‌ شوند، می ‌توانند با گذراندن نور و انداختن آن بر روی سطح کف یا سطح عمودی زیرین، جلوه ‌های خاصی را به وجود آورند. با عبور نور از این سوراخ ها، خطی از نور از میان فضا عبور می‌ کند و یا نقوش لکه ‌لکه ‌ای را بر سطح زمین به وجود می ‌آورد.

اگر نور از سقف مشبک آلاچیقی عبور کند، سایه ‌های زاویه ‌دار و ریتم دار به وجود می‌ آورد و اگر از میان سایبان پر سوراخ برگهای درخت عبور کند، نقوش تور مانند رقصانی را بر زمین می ‌سازد با تغییر فصلها و دگرگون شدن زاویه تابش آفتاب و شرایط برگها، نوری که از میان برگها عبور می ‌کند و شکل سایه ‌ها نیز تغییر می ‌یابد. سایه ‌های انبوه تابستان، پس از ریختن برگها در زمستان، به سایه ‌های شاخه شاخه تبدیل می ‌شوند.

از آنجا که صفحه بالای سر بیشتر احساس می ‌شود تا اینکه مستقیماً مشاهده می‌ گردد، احساس تغییر و حرکت و ویژگی نوری که از میان صفحه بالای سر عبور می‌ کند، معمولاً در ادراک فضائی و حس مکان اهمیت بسیار زیادی دارند.

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی
ایجاد سیمای کف و سقف توسط گیاهان

عوامل مؤثر در نقش انواع گیاهان به عنوان کف و سقف شامل دو دسته اند:

  • مقدار محصور کردن
  • کامل
  • شکسته
  • ارتباط بین سه عامل
  • تراکم؛ شفاف (نورگذر)، نیمه شفاف (نیمه نورگذر)، مات (نور ناگذر)
  • بافت؛ نرم و ظریف، متوسط، زبر و خشن
  • مقیاس؛ بزرگ، کوچک
شکلهای ترکیبی و مفرد سقف و کف ایجاد شده توسط گیاهان

سیمای کف و سقف به واسطه موارد زیر شکل می گیرد:

فرمهای گیاه، اندازه گیاه، تراکم گیاه، بافت گیاهان در ترکیب با گیاهان و گیاهان در ترکیب با فرمهای زمین

لبه‌ فضا

لبه ‌فضا که در فاصله نزدیک به ارتفاع چشم ما قرار دارد، اگر چه بخش نسبتاً کوچکی از میدان دید ما را تشکیل می ‌دهد، در ادراک فضایی اهمیت فوق ‌العاده ‌ای دارد. با آنکه صفحات کف و بالای سر، بر کاربری، ویژگی و سازمان فضا تاثیر می ‌گذارند و حتی می ‌توانند بر وجود واحدهای فضایی دلالت کند، اما محصور بودن فضا در ارتفاع چشم بیننده معمولاً لازمه ایجاد حس واقعی محصور بودن است.

لبه، فضا را محصور می ‌کند، خط دید را قطع کرده و میدان دید را تعریف می ‌کند. فاصله یک لبه تا لبه مقابل اندازه مطلق فضا را تعیین کرده و سهم بزرگی در مقیاس درک شده فضا دارد. نسبت ارتفاع لبه به فاصله دید، میزان محصور بودن را تعیین می ‌نماید. وقتی که فرد در جستجوی خلوت و تنهایی است، لبه فضا بسیار مطلوب است. لبه فضا در ایجاد رمز و راز یا هیجان، پنهان کردن مناظر ناخوشایند و جلب توجه به سوی مناظر خوشایند (از طریق قاب گرفتن یا نظایر آن)، تعریف واحدهای فضایی و دستیابی به بسیاری از مقاصد فضایی دیگر نیز مفید است.

فضاهای موفق، معمولاً دارای لبه ‌هایی غیر شفاف هستند که عوامل خارجی ناخواسته ای را که می توانند حس مکان موردنظر را از بین ببرند حذف کرده و مناظری که این حس را تشدید می‌ کنند در قاب قرار می ‌دهند.

لبه می‌تواند سه عملکرد متفاوت داشته باشد؛ اول همانطور که در بالا بررسی شد، فضا را محصور می‌ کند. دوم به صورت زمینه ‌ای است که ادراک عناصر تندیس وار جلوی آنرا افزایش می ‌دهد. اگر لبه نقش زمینه را به عهده گرفته است، نباید در جلب توجه با عناصر جلوی آن به رقابت بپردازد، بلکه باید جلوه آن عناصر را بیشتر نمایان سازد.

به طور کلی، اگر لبه با ویژگیهای آن عناصر، مانند خط، فرم، رنگ و بافت، تضاد داشته باشد، می ‌تواند جلوه آنها را افزایش داده و به ادراک آنها کمک کند. مثال مجسمه سنگی سفید که دارای خطوط منحنی نرم است، در برابر توده گیاهی درشت بافت به رنگ سبز تیره بهتر جلوه ‌گر می ‌شود. پوسته خشن و سفید تنه درخت غان یا سپیدار که در حال کنده شدن از تنه است در برابر زمینه ‌ای صاف و تیره بهتر نمایانده می ‌شود.

سومین عملکرد لبه فضا، قرار دادن مناظر در قاب است. یک لبه نسبتاً بسته می‌تواند کم کم توجه را به سوی مدخل ‌هایی که نمایان می‌شوند از نظر بصری به صورت بخشی از لبه در می ‌آیند و به این ترتیب جزئی از فضا می‌ شوند. ایجاد قالب مناسب می‌تواند کاملاً حس مکان ادراک شده را افزایش دهد.

لبه به صورت ابزار بیان جهت

لبه می‌تواند چشم را به سمت زمینه ‌هایی که از نظر بصری اهمیت دارند هم هدایت کند.

ویژگی لبه

از آنجایی که لبه فضا غالب ترین لایه بصری است در تعیین ویژگی فضا اهمیت خاصی دارد. اگر ویژگی لبه، کاربری موردنظر و حس مکان را تقویت کند و اگر سایر لایه‌ های فضا این ویژگی را تشدید کنند، عناصر مختلف فضا، مرتبط با یکدیگر به نظر خواهند رسید. مکان به صورت منسجم و قابل فهم در خواهد آمد و استفاده کننده، کیفیتی روشن را درک خواهد کرد. این احساس وضوح، در استفاده کننده حس تفاهم ایجاد کرده و فضا راحت و دلپذیر به نظر خواهد رسید.

لبه فضا می‌تواند بسیار متنوع باشد. لبه ‌ای گیاهی و دارای خلل و فرج باشد (و سایه ‌های تیره ‌ای در پشت آن دیده شود)، که بر ماهیتی پیوسته و پر راز و رمز دلالت کند. لبه ممکن است بسته و فشرده باشد و مانند صفحه ‌ای عمودی جلوه ‌گر شود. بر عکس ممکن است لایه لایه باشد و تا فاصله ‌ای طولانی امتداد پیدا کند. مثلاً، معمولاً در امتداد لبه جنگل که رو به آفتاب است، با چنین منظره‌ ای مواجه می‌شویم.

محتوا و هدف

طراح باید لبه فضا را با توجه به هدف طرح ایجاد کرده و ویژگی لبه را به خصیصه و روحیه فضائی موردنظر، ویژگیهای سایر لایه ‌ها، کاربری موردنظر و اجزاء موجودی که قرار است در فضا یا لبه آن قرار داشته باشند، مربوط سازد.

با طراحی لبه فضا می‌ توان مقاصد متعددی را عملی ساخت. مثلاً این لبه می ‌تواند اجزایی را احاطه کرده و به این ترتیب آنها را به یکدیگر اتصال دهد. می ‌تواند حصار ایجاد کرده، بر خلوت بیفزاید یا عناصر نامطلوب بصری را حذف کند، یا می ‌تواند باز شده، عناصر دور دست را در قاب قرار دهد و آنها را به سایت متصل کند.

لبه را می ‌توان به صورت خطی غالب بیان کرد که چشم را به درون ترکیب هدایت کرده، یا بر عناصر خاصی تاکید می‌کند. این لبه می ‌تواند رنگ را وارد فضا کرده یا زمینه ‌ای خنثی به وجود آورد که عناصر داخلی در برابر آن به نمایش در می‌ آیند. می ‌تواند طوری طراحی شود که توجه را جلب کرده یا توجه را از عناصر بصری یا سایر عناصر حسی که موجب آشفتگی خاطر می‌ شوند، منحرف سازد.

فرم

فرم لبه، اندازه فضا را تعیین می کند و بر مقیاس و تناسب ادراک شده فضا تاثیر می ‌گذارد. به علاوه، ویژگی لبه را می ‌توان طوری طرح کرد که روحیه خاصی را به فضا ببخشد. فرمهای مستطیلی در نقشه و وضعیت لبه عمودی می‌ تواند ویژگیهای معمارانه را در محیط و منظر مطرح سازد. شکلهای منحنی در نقشه و لبه طبقه می ‌توانند احساس لبه جنگل را القاء کنند.

در فصل مشترک لبه با صفحه کف یا تقاطع لبه با صفحه بالای سر، می‌ توان با به حداکثر رساندن تضاد، خط غالبی را به وجود آورد. این خط می ‌تواند برای هدایت چشم به کار رفته و ویژگی آن روحیه و حال خاصی به فضا بدهد. چنین خطی می ‌تواند چشم را به گسستگی در حصار هدایت نمود و بیننده را کمک کند که عنصری را که در فاصله دور قرار دارد و حس مکان بیشتری را القاء می‌ کند، کشف نماید. مثلاً ساحلی دور دست که به صورت منظره یک استخر آب در قالبی قرار گرفته است.

لبه می ‌تواند طوری طراحی شود که انرژیها را به سمت داخل متمرکز نموده یا آنها را به سمت خارج هدایت کند. لبه می تواند فشرده یا متخلخل باشد تا تاثیر خاصی به وجود آورد یا کشیده شود تا همانند یک رشته پالایه ‌های (صافی) روانی اثرگذار باشد.

بررسی کیفیتهای فضایی

کیفیتها نقش اساسی تری در تامین و تمایز یک چیز از چیزهای دیگر بازی می کنند و می توانند حاصل فرم (کیفیتهای ظاهری یا فرمال)، عملکرد (کیفیتهای عملکردی) یا معنای یک چیز باشند (کیفیتهای معنایی). هر کدام از این کیفیتها به نوبه خود می تواند حاصل کلیت فضای مورد مطالعه، انواع اجزاء یا نسبت بین انواع اجزاء، تعداد اجزاء یا نسبت بین تعداد اجزاء یا رابطه موجود بین اجزاء باشد. از آنجا که روابط متقابلی بین تعداد، نوع و رابطه اجزاء وجود دارد، کیفیتهایی نیز اصل از نسبت بین تعداد و نوع اجزاء نوع و رابطه اجزاء و الی آخر وجود دارد.

سیستم
ارتباط کل با اجزاء و تعداد آنها

یک کل می تواند تنها شامل یک جزء باشد که در این حالت بخش بندی کل و جزء کاری است زائد و نیز یک کل می تواند ساخته شده از توده ای غیر قابل شمارش از اجزاء باشد . این دو حالت، هر دو حالات “نهایت” هستند و می توانند به درک مفهوم کل کمک نمایند. در حالتی که با توده ای بیشمار از اجزاء سر و کار داشته باشیم، آنچه مفهوم کل را در ذهن ما می آفریند، این واقعیت است که اجزاء استقلال خود از دست داده اند.

هنگامی که تعداد اجزاء بیش از شش یا هفت جزء‌ باشد ما قادر به تشخیص مستقیم تعداد اجزاء نیستیم و بایستی یا آنها را بشماریم یا اینکه آنها را به گروههایی تقسیم بندی کنیم یا به بیان دیگر “طراحواره” تشکیل دهیم. البته در این مورد نوع و نظم نسبی اجزاء نیز تأثیر بسزایی دارند. هر چه اجزاء بیشتر به هم شباهت داشته باشند و هر چه نظم نسبی بین آنها دقیق تر باشد، تعداد اجزاء قابل بازشناسی در نگاه اول بیشتر است.

یکی از موارد خاص در مورد تعداد اجزاء کلی است که تنها شامل دو جزء باشد. نوع اجزاء و رابطه میان آنها می تواند حالات گوناگون داشته باشد و این رابطه است که بیان این کلیت را تغییر می دهد. کنار هم قرار گرفتن دو جزء هم ارزش می تواند تقارن متقابل را پدید آورد و این خود نمایانگر یک جهت خواهد بود. اما در بین دو جزء امکان وجود سلسله مراتب نیز هست؛ در این صورت این گرایش وجود خواهند داشت که جزء کوچکتر بخشی از جزء بزرگتر قلمداد گردد.

نوع اجزاء‌

نوع تک تک اجزاء اثر مهمی بر بیان یک کلیت دارد. نوع یک جزء را عوامل گوناگون مشخص می سازندکه مهمترین آنها عبارتند از: فرم، اندازه، جنس، رنگ، کاربرد و محتوا. هر چه اجزاء از یکنواختی بیشتری برخوردارباشند زودتر در جمع به صورت یک کل به چشم خواهند آمد و هر چه هر جزء به تنهایی کامل تر باشد، مجموعه به مجموعه ای نامتجانس شبیه خواهد شد و کل فاصله بیشتری از یک واحد همگون پیدا می کند.

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی

اگر یکی از اجزاء‌ در یک یا چند عامل از عواملی که ذکر شد با سایر اجزاء اختلاف داشته باشد، به جزئی ویژه تبدیل خواهد شد و به این ترتیب از کل متمایز می گردد.

سیستم نظم دهنده

رابطه میان جزء و کل مسئله ای است بسیار قدیمی که حتی فیلسوفان یونان باستان نیز به آن پرداخته اند. بشر هم نیازمند وحدت است و هم تنوع؛ وحدت و تعادل موجب آرامش می شوند و تنوع باعث تنش و تحرک. در استفاده از لفظ وحدت در معماری باید کمی بیشتر دقت کرد .اما این وحدت همیشه به یک صورت بیان نمی شود و مفهوم آن هم همواره ثابت نیست، بلکه این سیستم نظم دهنده است که تا حد زیادی به آن وحدت می بخشد.

این سیستم می تواند چنین باشد که وحدت در نگاه اول در آن معلوم شود و از این طریق به آن وحدت بخشد. همچنین می تواند چنین باشد که وحدت در نگاه اول معلوم شود و تمامی عوامل دیگر در حاشیه قرار گیرند یا اینکه سیستم نظم دهنده چنان پیچیده باشد که وحدت کل موجود به سختی قابل تشخیص باشد. می توان سه گونه سازماندهی اصولی برای سیستمهای نظم دهنده در نظر گرفت:

  • سیستم مرکزی
  • سیستم خطی
  • سازماندهی آزاد
وحدت

منظور از عبارت وحدت، ادراک و تجربه مجموعه ای از عناصر متعدد و متنوع به صورت یک کل واحد است. هر چند یک کل می تواند تنها شامل یک جزء باشد، ولی آن را موجودی واحد و نه “وحدت یافته” می نامند. شرط وجودی وحدت، وجود بیش از یک جزء یا عنصر است که آن را کثرت نامند.

تعداد، نوع و رابطه حاکم بین اجزاء و عناصر تاثیری مهم بر ایجاد وحدت در یک کلیت دارند. گوناگونی نوع اجزاء که اصطلاحاً تنوع نامیده می شود، مساله ای است کیفی، از آنجا که هر عنصر دارای شخصیت قوه محرکه و گرایشهای خاص خود است، نظم حاکم بر اجزاء، از اهمیتی خاص برخوردار می شود. منظور نظمی است که خاصیتهای نوع و کیفیت حاصل از تعداد اجزاء را در نظر داشته و بتواند با ایجاد رابطه ای مشخض، عناصر را به یک کل تبدیل نماید؛ لذا حس وحدت در یک پدیده مترادف یا نفی شخصیت هر جزء نبوده یا در جهت تنزل کمیت اجزاء نیز نیست.

هماهنگ

همکاری و همراهی هدفمند گروهی از عناصر جهت نیل به ایجاد یک کلیت. در بحث هماهنگی توجه به سه نکته مهم است:

  • اول اینکه در این مبحث اجزاء دارای تنوع بوده و هر کدام دارای شخصیت خاص خود هستند.
  • دوم اینکه هر جزء دارای نقش خاص خودش هست.
  • سوم اینکه اجزاء به طور منسجم در ارتباط متقابل و هدفمند با یکدیگر قرار دارند.
نظم

فضا از عناصر مختلفی تشکیل شده است. این اجزاء همگی زیر مجموعه یک نظام یا سیستم هستند. این نظام ممکن است خیلی ساده و روشن یا پیچیده باشد.

تعادل

معمولاً در یک منظره می توان به سهولت یک محور پیدا کرد. ما بیشتر عادت داریم موضوعات را با توزیع کردن قسمتها بر روی محورهای عمودی درک و قبول نماییم. ما این رضایت بصری را به عنوان تعادل تشخیص می دهیم. وقتی هر دو سمت یک محور شکل یکدیگر باشند، آنها در حالت قرنیه بوده و اجسام در دو سوی محور، کاملاً یکسان هستند و بستگی مستقیم با اجسام دیگر موجود در آن چارچوب دارند و هر جزء آن به عنوان واحدی از مجموعه به حساب می آید.

گاهی در یک طرح قرینه روی یک جسم تکیه بیشتری می شوند. چنین جسمی ممکن است مبدأ‌ یا انتهای یک محور اصلی باشد. یک طراح قرنیه، کنترل و قدرت را نشان می دهد، منظره را سیستماتیک می کند و خطوط را سخت. در هر صورت باید هماهنگی عمیقی بین آنها باشد. در قرنیه سازی، واحدها تکرار می شوند و هر واحدی در نوع خود قابل توجه است. طرح قرنیه باید بیانگر یک عمل قرنیه باشد. متضاد طرح با قاعده و متقارن، طرح نامتقارن است.

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی

مناظر زیبای طبیعت هرگز متقارن نیستند. ولی توازنی بین دو سوی محور برقرار است. این توازن را “تقارن نظری” می نامند. برای ایجاد فضایی طبیعی و زیبا همیشه باید توازن را در نظر داشت و تقارن نظری کامل به وجود آورد. تقارن یک فرمول طراحی است که شاید از هزاران سال پیش در ابنیه و مناظر سبز به کار رفته است. از طریق تقارن می توان به سهولت توازن در منظره ایجاد کرد. امروزه بیشتر معماران منظر، راه حل نامتقارن را در ایجاد توازن و تعادل توصیه می کنند.

تنوع

هم آمیزی بافتها و فرم و رنگهای مختلف، تنوع ایجاد می کند. تنوع کم باعث ایجاد یکنواختی شده و تنوع زیاد سردرگمی پیش می آورد. برای ایجاد فضایی دلنشین باید تنوع در حد اعتدال باشد. ایجاد تنوع غالباً به سرعت به کثرت منتهی می شود. بنابراین موجب عدم برداشت ویژه از منظره شده و هرج و مرج بصری ایجاد می نماید. باید توجه داشت که تنوع به مثابه چاشنی غذاست ولی خود غذا نیست.

هویت

گیاهان در هویت خیابانها و معابر نقش عمده ای دارند. ردیف درختان از یک گونه خاص در معابر شهری (خیابان ولیعصر تهران با چنار کهنسال و بزرگراه چمران با درختان سرو نقره ای و درختچه های توری) هویت این معابر هستند. کاشت گونه ای با فرم متمایز از درختان ردیفی معابر در گلوگاه های و مکانهای خاص نیز به نوعی دیگر به این مکانها هویت می بخشد. در برخی موارد، محله ها و مراکز با اسم آن درخت خاص مشخص می شوند.

هویت بخشی از گیاهان از طریق تشخیص نیز ممکن است ایجاد شود. تک درخت سایه داری که در بیابانی سوزان سایه اش را از سر رهگذران دریغ نمی کند بدون آنکه اسمی روی محل داشته باشد، به آن بیابان هویت بخشیده است. سرو ابرقوست هر چند در نام ابرقو نقش ندارد و چه بسا عمری درازتر از ابرقو داشته باشد.

اشراف

از عوامل مؤثر در انبساط خاطر مناظر، به میزان اشراف می توان اشاره کرد. به هر نسبت که زاویه رویت اجسام به زاویه دید راحت، نزدیکتر باشد، درک بصری در کوتاهترین مدت و در یک نگاه از کلیت، زمینه دید حاصل خواهد شد. زاویه دید راحت انسان محدود است و بدیهی است که تمامی اجسام را که در اندازه های مختلف موجود هستند، نمی توان از فواصل گوناگون تحت این زاویه مشاهده کرد.

ابعاد گیاهان نیز با توجه به میزان نهایی رشد مقادیر مشخصی هستند، لذا در این میان به دو طریق می توان احساس دید مسلط را ایجاد کرد. اولاً‌با تنظیم فاصله جسم تا چشم، ثانیاً با تجمیع گیاهان کوچک و انبوه کاری آنها در مواردی که تمایلی به کوتاه کردن فاصله گیاهان تا چشم ناظر نیست؛ بدین منظور سطوح گذربندی، مبدأ‌ و مکان هندسی نقاط دید محسوب می شوند و با توجه به حجم جثه گیاهان به نسبت ارتفاع آنها گیاهان پاکوتاه نزدیکتر و گیاهان با ارتفاع دورتر از معابر کاشته می شوند.

البته گیاهان با حجم کوچک و محدود می توانند بصورت چندتایی یا انبوه کاری، کاراکتر اجتماعی واحدی پیدا کنند و در فاصله دورتری مطرح شوند. نزدیکترین گیاهان به چشم ناظر، گلهای حاشیه هستند. این گلها معمولاً چثه ای کوچک دارند و به صورت ردیفی (مثل گل اختر، کوکب و رزهای پاکوتاه) یا چند ردیفه و انبوه (مثل بنفشه و مینا چمنی) کاشته می شوند.

مسئله دیگر، اشراف بر کمیت بیشتری از عناصر گیاهی است. یک انسان گرایش به ارتقای اطلاعات از محیط خود دارد. هر وقت درمحیط های ناشناخته قرار بگیرد، احساس ناامنی و نگرانی می کند و بیشترین احساس اعتماد و تسلط در جایی حاصل می شود که اطلاع به حضور افزوده شود و به همان میزان نیاز به ارتقای اطلاعات برآورده خواهد شد.

هر قدر ناظر در میدان دید خود تحت زاویه ای در صحنه قائم، از چند قدمی خود در سطح زمین تا خط آسمان، زمینه های بیشتری را مشاهده کند و هر قدر بتواند اجسام و صحنه های فاصله دورتری را بیند، و به بیانی دیگر، هر قدر مناظر بیشتری داشته باشد، به همان میزان از مشاهده مناظر لذت خواهد برد. از نظر فیزیولوژی نیز تماشای مناظر و چشم اندازهای دوردست موجب استراحت تطابق کره چشم می گردد.

نشانه

کاشت درختان به صورت تک درختان بلند و مشخص با اندام و هیکلی مشخص در نقطه ای از یک محیط که از غالب نقاط دیده می شود، به عنوان عاملی برای جهت یابی یا نشانه کاربرد دارد. یک درخت ممکن است بابت شکل خاص شاخ و برگ، گلها یا میوه هایش انتخاب شود.

مقیاس و تناسبات

در طراحی محوطه، شناخت و کاربرد مقیاس و اندازه ها اهمیت بسزایی دارد. بدین معنی که، اندازه صحیح فواصل و ابعاد به کار رفته باعث ایجاد توازن و ترتیب در محوطه می شود. در جایی که مقیاس کوچک است (مثل حیاط های منازل مسکونی کوچک) فاصله یا دامنه دید کم است. پس قوه ادراک و بینش مقدار زیادی تغییر می کند. لذا در مقیاس های کوچک، جزئیات بیشتر گیاهان تک تک دیده می شود و کوچکترین دگرگونی در رنگ یا برگ، خیلی زود به چشم می خورد.

در چنین مقیاس هایی هر گیاه به طور انفرادی توده ای را را تشکیل می دهد. زیاده روی در به کار بستن آنها باعث ایجاد یکنواختی می شود. در صورتی که تکرار گیاهان و کشت توده های همگن آنها در محیط های وسیع هماهنگی می آفریند. در فضای کم و کوچک از درختان بزرگ و بلند که تاج آنها بالاتر و پر شاخ و برگ بیشتر سطح را گرفته و محیط را کوچکتر نشان می دهند.

یکی از اهداف مهم در طراحی محیط سبز، آفرینش کیفیتی است که بین تجربه و احساس انسان و المانهای بزرگ اطراف ما، پلی تعبیه نماید. برای این منظور درختان تاثیر منحصربفردی دارند زیرا وقتی که از فاصله ای دیده می شوند، المانهای نسبتاً بزرگی هستند، در حالی که از نزدیک ملاحظه شوند به سیستم ترکیبی از شاخه ها و ترکه ها و برگها و شکوفه ها تجربه می شوند. این کیفیت از درخت یک عامل تبدیل مقیاس عالی ساخته است که ضمن اینکه با انسان هم مقیاس است، در عین حال با ساختمانهای بزرگ نیز هماهنگ و متناسب است.

این نوع درختان باید در اطراف ساختمانهای بلند کاشته شوند و از آنها به عنوان تبدیل مقیاس بین انسان و ساختمان چند طبقه یاد کرد. یکی از اصلی ترین ارزشهای درختان این است که برای ساختمان ایجاد مقیاس می کنند.

کیفیت فضایی با استفاده از پوشش گیاهی
آرامش

آسایش فیزیکی و روانی، فرم نرم و روان، رنگهای سرد، نور و صدای ملایم، آشنایی و هماهنگی عوامل، ویژگیهایی فضایی هستند که می‌توانند احساس آرامش را به وجود بیاورند.

رسمی بودن

روابطی که دارای نظمی ساده و واضح هستند، احساس رسمی بودن را منتقل می سازند. وابستگی شدید به قوانین تقارن دو طرفه و اغراق درباره مقیاس می تواند چنین احساسی را بیان کند. اما فضاهای رسمی ممکن است خسته کننده به نظر برسند.

غیر رسمی بودن

فضاهایی که دارای نظمی ناموزون هستند یا نظمی پیچیده و کامل (مثلاً تعادلی پنهانی) دارند، احساس رهایی و غیررسمی بودن را بیان می کنند. این فضاها می توانند بسیار هیجان انگیز نیز باشند. وقار و سنگینی روابط کاملاً هماهنگ، اگر با رنگهای تیره و اشباع نشده ترکیب شوند، احساس وقار را منتقل می سازند. این فضاها می توانند درون نگر بوده و فرد را ترغیب به تامل و تفکر نمایند.

تعمق

مواد ساده و با کیفیت عالی و فقدان عناصر انحرافی می توانند بیننده را به تعمق وادارند. با این احساس، خصوصی بودن و خلوت، ایمنی آشکار، نور ملایم و پراکنده و جدایی از تاثیرات محیط خارج از فضا تقویت می‌شود.

پویایی

فرمهای زاویه دار مشخص، بافتهای خشن، رنگهای درخشان و تضاد زیاد در خط، فرم، رنگ و بافت، احساس پویایی را بیان می کنند. این احساس با سازماندهی پیچیده عناصر، کانونهای متعدد فضایی، حرکت و نقوش پیچیده یا متغیر نور و سایه نیز می تواند ایجاد شود. شادی و شوخی فرمهای آزاد و روان و تخیلی، ریتم های ساختاری پیچیده یا تغییر یابنده و توالی های فضایی، احساس شادی را منتقل می‌کنند. حرکت و بازی نور، آب و صدا هم می تواند این احساس را شدت بخشد.

باید آگاهانه ترکیب فضایی، لایه های فضایی فرمهای درون فضاها و فرمهای قاب گرفته شده را ترتیب دهیم، به طوری که مضمون مشترکی را بیان کرده، حس مورد نظر را القا کنند.

در هنگام ایجاد فضای خارجی، باید تجربه را به شکل رشته ای تسلسلی در نظر بگیریم که در طول زمان کشف می شوند و باید هر یک از این فضاهای واقع در این تسلسل را طوری طراحی کنیم که مضمون کلی طرح را برگرفته، ضمناً کیفیت و ویژگی موردنظر فضا را القاء نمایند.

این مطلب قبلاً در سه بخش مجزا در “شماره های ۶، 7 و 8” نشریه اینترنتی منظرآنلاین در تاریخ ۱۵ مرداد، 1 و 15 آبان ۱۳۸۶ منتشر شده و به دلیل تغییر رویکرد وب سایت نشریه، در سایت معمارمنظر باز نشر می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *