دومین نشست از سلسله نشست های کتابخوانی سایت معمار منظر، با انتخاب کتاب «طراحی با طبیعت» نوشته «یان مک هارگ» در تاریخ ۲۵ مرداد ماه ۱۳۹۸ ، در خانه وارطان برگزار شد. هدف از این نشست، تشویق دانشجویان به کتاب خوانی و ترویج فرهنگ آشنایی با کتاب و کتاب خوانی، نقد و بررسی کتاب و همچنین آشنایی با دیدگاه های متفاوت حاصل از بخش های مختلف کتاب بود که با صحبت هایی در ارتباط با روند برنامه توسط دکتر مهربانی گلزار شروع شد و سپس دانشجویان و دانش آموختگان معماری و معماری منظر از دانشگاه های مختلف حاضر در برنامه به معرفی خود پرداختند. این کتاب برای ارائه به هشت بخش تقسیم شده بود که هر یک از داوطلبان ارائه و بررسی یک بخش را بر عهده داشتند.
خلاصه ای از هشت بخش کتاب در زیر آمده است:
بخش اول: شهر و بیرون – دریا و بقا؛ صفحات 1 تا 17
یان مک هارگ تلاش میکند تا ضمن توضیح و تشریح منظر گلاسکو و منظر طبیعی و خارج از بافت شهری آن به توضیح و تشریح یک بیوگرافی از خودش هم بپردازد. او منظر و خودش را از یکدیگر جدا نمی داند.
در واقع با استراتژی که ایشان در پیش گرفته علاوه بر اینکه توضیح میدهد که من کجا زندگی کردم، اعلام می دارد که زندگی من بین منظر شهری و منظر طبیعی قرار گرفته بود.
من در دوران کودکی همیشه از این منظر خشن، خشک و افسرده شهر پناه می بردم به منظر خارج از شهر یعنی همان منظرطبیعی بی بدیلی که دارای مسیر های روح انگیز و رویدادهای کوچک شاد مثل جهیدن ماهی ها، زایمان گوسفندان، گریز گوزن ها و کوه نوردی میان ابرها یاد می کند. و همه این ها نقطه شروعی است تا مک هارگ به سمت معماری منظر برود.
بعد از جنگ جهانی دوم و تحصیل در هاروارد به عنوان یک معمار و برنامه ریز شهری وارد جامعه شهری میشود توسعه شهری و گسترده شدن بافت شهری و میزان آسیبی که به منظر طبیعی وارد شده است او را متعجب میکند مهاجرت و انقراض گونه های گیاهی و جانوری و تبدیل شدن و جایگزینی گونه های گیاهی و جانوری. و در بخشی از کتاب اشاره می کند که روباه و گورکن رفته بودند و به جای آن ها سگ و گربه و رت آمده بودند.
مک هارگ حتی عامل بهبودی خود را در دورانی که در بیمارستان بستری بود، طبیعت کنار بیمارستان میداند چه از لحاظ روحی و چه جسمی.
از مردم هلند به عنوان نمونهای یاد میکند که توانسته اند راه حیات را در کنار دریا پیدا کنند تقریباً ۲۵ درصد زمین های هلند پایین تر از سطح دریاست و ۲۱ درصد از هلندی ها در این مناطق ساکن هستند و دو سوم اقتصاد کشور از این بخش تامین میشود از گیاهان و تپههایی که در طبیعت به واسطه باد و موج به وجود می آید و مقاومت در برابر باد و موج را جوابی میداند که طبیعت به خشونت خود می دهد. این عوامل طبیعت را در برابر طبیعت حفظ می کند اما از دیدگاه مک هارگ آنچه که موجب آسیب به طبیعت و کم رنگ شدن پوشش گیاهی و جانوری شده است حضور انسان است و این تخریب و از بین بردن پوشش گیاهی موجب عدم تثبیت تپه های شنی می شود و در واقع سیل بند از میان رفته است و خود انسان است که با این نابودی ها مجدداً متضرر میشود.
انسان خود را در مقابل خشم طبیعت، سیل، طوفان و هر آن چیزی که باعث تخریب انسان ساخت های غیر طبیعی می شود خلع سلاح کرده و خودش خودش را در طول زمان از بین خواهد برد. به عقیده مک هارگ انسان باید در جاهایی سکنا گزیند در طبیعت که بعد از این تپه ها و سیل بند ها باشد و باید از دامنه پشتی تپه ها که در واقع دارای سایه درختان و آب شیرین است برای زندگی استفاده کرد.
بیش از هر چیز دیگری در این فصل به تاثیر انسان در محیط طبیعی پرداخته است و توسعه ای که انسان به ظن خود مفید میداند باعث تخریب طبیعت می شود و در بلند مدت موجب از بین رفتن جامعه انسانی میشود مک هارگ یک سری استانداردهایی را بنا به شرایطی که وجود دارند برای زندگی در محیط طبیعی مطرح میکند. از جمله اینکه تفریح در اقیانوس را ملزوم به رعایت و کنترل آلودگی میداند و ساحل هم باید از آشغال های انسانی پاکسازی شود چون اگر جزر و مد اتفاق بیفتد زباله ها وارد آب می شوند و ساخت و ساز به هیچ عنوان در ساحل جایز نیست. تردد در کوه ها و تپه های پس از ساحل مطلقاً ممنوع است از دیدگاه ایشان برای گذر کردن از آن باید از پل استفاده کرد و هرگونه ساخت و ساز در آن هم ممنوع است در واقع این تپه ها خط دفاعی اول محسوب می شوند.
شیار پس از تپه های اولیه می تواند برای انسان مطلوب باشد و ساخت و ساز در آن جایز است در صورتی که از آب شیرین این منطقه برداشت غیر متعارف نشود. تپه های ثانویه خط دفاعی دوم ایشان توسعه و تردد را در این تپه ها درست مثل تپه های اولیه ممنوع اعلام می کند دامنه های پشت آن اما برای ساخت و ساز مطلوب است و بهترین مکان برای توسعه است بعد از آن خور ها هستند که توده ای نیمه محصور از آبهای ساحلی هستند و محل تلاقی آبهای دریا و آبهای شیرین اند. دارای مدخل قیف مانند هستند و می شود در آن ها تفریح فشرده اتفاق بیفتد و سرشار از مواد مغذی هستند. سرشار از پوشش گیاهی متنوع هستند و نگهداری از آنها مهم است اگر انسان مجبور شد توسعهای به واسطه بزرگراه ها در مناطق ساحلی داشته باشد این توسعه باید موازی با دریاها و ساحل حرکت کند و موازی با خط دریا باشد و بعد از تپه های اولیه و ثانویه احداث شود و مرتفع ساخته شود اگر مرتفع ساخته شود خودش نیز مانند تپه سوم عمل می کند و هم نظر گاهی بر اقیانوس و ساحل میشود و هم در مقابل طوفان های زمستانی پناهی ایجاد می کند.
برای احداث این بزرگراه ها شن را باید از اقیانوس برداشت نه از خورها و آب را باید از پشته های شنی برداشت. برداشت آب باید بین چند شاخه باشد تا به هیچ بخشی آب وارد نشود و برای فاضلاب در جاهایی که سطح آب بالاست روش سپتینگ جوابگو نیست چون باعث آلودگی آب می شود و حتماً باید در این مناطق تصفیه فاضلاب اتفاق بیفتد.
بخش دوم: بلا – گامی به پیش؛ صفحات 19 تا 41
در زمانهای قدیم مشکل آنقدر بزرگ نبود و هیچ تهدیدی از جانب هولوکاست هستهای در میان نبود فقر و ستم فراوان وجود داشت که وقوع جنگ را حتمی میساخت با تمام این اوصاف اگرچه شهر واقعاً عبوس و طاقت فرسا بود اما محیط بیرون پیاده و یا با دوچرخه در دسترس بود و هیچ قانونی شما را محدود و یا منع نمی ساخت محیط بیرون گرچه علاج شهر صنعتی نیست اما توقف و مرهمی برای روح است.
به گفته یان مک هارگ وقتی او برای اولین بار با مشکل جایگاه طبیعت در جهان انسان روبروشد طبیعت چیزی آسیب دیده و به ستوه آمده از طبیعت نبود بلکه موضوع محرومیت و فقدان طبیعت در شهرهای صنعتی بود به عنوان مثال اسکاتلند تحت محافظت محافظین بزرگ طبیعت یعنی فقر و عدم دسترسی به قدر کافی وحشی و دست نخورده باقی مانده بود یعنی فقر و عدم دسترسی را محافظان طبیعت می داند.
پل گودمن فیلسوف و جامعه شناس از کودکانی سخن می گوید که از خوردن هویج ای که از زمین بیرون آمده هراس دارند به این خاطر که کثیف است و از دیدن گاوی که به دلیل رعد و برق ترسیده و فریاد می کشد و وحشت سرتاپای وجودشان را فرا می گیرد مشکل انسان و طبیعت تنها تامین یک پس زمینه تزئینی برای بازی و تخفیف آلام شهر نیست مسئله این است که طبیعت به عنوان سرچشمه زندگیست. هنوز هم عرصه های دست نخورده موجود است اما قرار است ما با آن چه کنیم؟ اکنون در مورد عمل ما در شهر و بیرون چه می توان گفت؟ آیا عملکرد و الگوی مثال زدنی در این باره وجود دارد؟ آیا ممکن است که شما پایتان را از شهر بیرون بگذارید و بزرگراهی را نبینید؟ این دستاورد ناچیز بشر بیش از هر چیز دیگری به چشم میخورد و از شهر چه می توان گفت اینجا سایه هایش فقر نژاد نفرت بیماری کینه و ناامیدی ادرار و آب دهان می پرورد اینجا نمادش جنازه های رها شده ی اتومبیل ها و شیشه ها و پنجره های شکسته و کوچه های پر از آخال است.
آیا جایی شبیه به مرکز منهتن هست که مردمانش از بیماری روانی رنج میبرند و از بیماران روانی بستری در تیمارستان ها قابل تشخیص نیستند؟! آیا می توانید رودخانه ای که در آغاز سبب ساز شهر شد را ببینید؟! و پس صنعت ژولیده نظری بیاندازید، اینجاست آن رود بزرگ که اکنون کف کرده و قهوه ای پر از فاضلاب و زباله است کارخانجات و مخازن بنزین پالایشگاه ها همه اینها خطرناک اند اکنون شهر را به سوی بیرون ترک کنید قبل از ما هم عده ای این کار را کردهاند اما همچنان عمیقاً در تار و پود شهر گرفتارند.
قطع درختان، کوه ها و کویرهای تراشیده شده و ماشین آلات برای غارت زمین، پر کردن مرداب، برافکندن جنگل، پوشاندن شهرها این مواردی است که در بیرون شهر با آن روبرو می شویم آیا این است محیط بیرون؟!کمربند سبز؟! جایی که کشاورزان به جای محصول، زمین می فروشند. گرچه هنوز هم می توان مزارع پر و پیمانی را دید که به نظر خاک آنها پربار می آید اما خاک آنها امروزه بسیار ضعیف شده است.
امروزه کشاورزی را نیز باید نوع دیگری از معدن کاوی دانست که غذای هزاران موجود زنده را بهتدریج محو می کند. وقتی به شهر ها نگاه می کنیم جلوه ای است از خلق زشتی و آشفتگی به دلیل آزمندی شخصی که مثال اعلای ستم انسان بر انسان است. علت این رفتار با طبیعت ریشه در ارزشهای جامعه دارد. جامعه های امروزی انسان محور است انسان را موجودی خداگونه می داند و حکمرانی بر همه چیز را به آن سپرده است.
انسان امروز در پی وحدت با طبیعت نیست بلکه در پی فتح آن است. انسان امروز تنها زمانی با طبیعت به وحدت می رسد که زمان مرگش فرا برسد و در خاک دفن شود. اما ما نیازمند به این وحدت به خاطر بقا هستیم شاید زمانی برای پیشرفت و توسعه نیاز بود که به طبیعت دست ببریم اما دیگر نباید مناظر را نازیبا کنیم و آن را در قالب پیشرفت و توسعه به خورد ملت بدهیم. هر جا که مردمانی داشته باشد که باورشان بر تفکیک پذیری انسان از طبیعت باشد و سلامتی و بقای خود را منوط به درک طبیعت و فرآیندهای آن بداند خواهیم دید که این جوامع هم خودشان بسیار بهتر از جوامع ما هستند و هم شهرها و مناظر شان. مانند ژاپن در معماری و ساخت دهکده از سواد طبیعی استفاده کرده است. در ساخت باغ هم که هنر این جامعه بی مثال بود. البته ذکر این نکته ضروری است که غرب انسان محور و فرد گرا بود و از طرفی دیگر شرق فقط به طبیعت توجه داشت و به فرد اعتنایی نمیکرد .
بنابراین باید برای حل این مشکل از کلان های قطبی این دو دیدگاه فاصله گرفت. برای تلفیق این دو دیدگاه شرق و غرب باید به علم روی آورد مزیت بزرگ علم که مذاهب از آن بی بهره اند این است که علم خود اصلاح گر است.
ما باید به دانشمندان علوم طبیعی که با این عرصه سر و کار دارند مراجعه کنیم ما باید به بوم شناسان مراجعه کنیم چرا که موضوع اصلی ما هم کنشی موجود زنده با محیط زیست است که در حوزه دانش بوم شناسان میگنجد. یان مک هارگ ساختن بزرگراه ها و پارک وی ها را هم خطایی پرهزینه و آسیبزا میداند و ساخت آنها را بخصوص در کمربند های سبز اشتباه تلقی می کند.
راهکارهایی که او ارائه میدهد دسته بندی معیار ها برای طراحی پارک وی ریچموند بود دسته بندی او به ترتیب شامل شناخت:
- شیب، زمین شناسی بستر، شرایط خاک پی، زهکش خاک، فرسایش پذیری.
- تهدیدهایی که متوجه جان و مال انسان است مانند مناطقی که در معرض سیل و برداد قرار می گیرند.
- ارزیابی فعالیت های طبیعی و اجتماعی مثل ارزش های تاریخی،آبی، جنگل ها، مناطق حیات وحش، مناطق دیدنی، ارزش های تفریحی و …
این دسته بندی ها را با رنگ های روشن و تیره اولویت بندی کرد و در نهایت با ارائه راهکار لایه بندی و قرار دادن این لایه ها بر روی یکدیگر و آن رنگی که از همه روشن تر بود راهکار انتخابی برای طراحی پیاده راه ریچموند را از آن مسیر انتخاب کرد چراکه حداقل هزینه اجتماعی و حداکثر فایده را در آن اولویت بندی داشت. در واقع در این دسته بندی رنگ های روشن برای جاهایی به کار برده شده بود که امکان دستبرد با کمترین آسیب به طبیعت وجود داشت.
بخش سوم: پوسته و کپسول – طبیعت در مادر شهر؛ صفحات 43 تا 65
یان مک هارگ برای برخورد انسان با طبیعت ۲ دیدگاه در نظر گرفته است:
- انسانی که انسان محور است و هیچ اعتنایی به تاریخ تکاملی خود ندارد و به هیچ کدام از وابستگی ها و فرهنگ خود کاری ندارد و هر چه بر سر راهش وجود دارد را از بین می برد.
- انسانی که دارای خود آگاهی و شعور است این نوع انسان به سیر تکاملی خود آگاه است و با تمام موجودات زنده و هر آنچه که در اطرافش است با احترام و درک برخورد میکند.
نویسنده انسانها را گونه دوم در نظر گرفته است و چنین گفته که اگر زمین به عنوان یک میوه سبز کیهانی تصور شود در اصل ما یک لایه سبز را در نظر بگیریم که این لایحه سبز شامل آب ها و اقیانوس ها و تمام خشکی ها که حکم سیتوپلاسم را دارد و وقتی که از کره ماه به زمین نگاه می کنیم یکسری لکه های سیاه روی زمین دیده میشود که این لکه ها در واقع همان دستاوردهایی است که انسان در طبیعت داشته است که آن ها را مثل هسته میبینیم که هسته و سیتوپلاسم با هم در تعامل هستند و با هم کار میکنند.
در ادامه مک هارگ با توصیف یک آزمایش که شامل کپسول اکسیژن، جلبک، انسان و یک باکتری و آب است به این نتیجه میرسد که رابطه انسان با طبیعت مثل یک چرخه عمل می کند و درست است که انسان در این چرخه برای طبیعت مفید است ولی واقعاً لازم نیست چون قبل از ما گیاهان هم چنان به بقای خود ادامه میدادند و انسانها در اصل یک سری انگل های گیاهخوار هستند که دارند از ضایعات تولیدی گیاهان استفاده می کنند.
زمین از زمان پیدایش از چهار عنصر اصلی هیدروژن، کربن، اکسیژن و ازت تشکیل شده است. علت مهم بودن این عناصر به علت کم بودن الکترون شان است که به ترتیب یک، دو و سه می باشد و زمانی که با هم پیوند ایجاد می کنند و یا با هر عنصر دیگری، پایدارترین عنصر ها را تشکیل می دهند. به همین دلیل میزان وجودشان در طبیعت خیلی زیاد است. مثلاً ترکیب اکسیژن و کربن co2 را تشکیل می دهد که همان co2 از طریق گیاه مجددا اکسیژن را به انسان پس می دهد و اکسیژن دوباره به انسان و جانوران بر میگردد و این در واقع همان چرخه حیاتی است که ابتدا به آن اشاره شد. کربن یک عنصر حیاتی است به دلیل شرایطی که ایجاد میکند. اما کربن از چه به وجود می آید؟ یا از لایه های آهکی که به مرور زمان روی هم رسوب کرده اند یا از آتش نشان ها است که آزاد می شود ولی امروزه با توجه به موتورهای انسان ساختی که کربن تولید میکنند حجم کربن موجود از میزان مورد نیاز بیشتر است.
خاصیت دیگر کربن به وجود آمدن هیدروکربن هاست که برای تکامل فیزیکی و تکامل زیست شناختی عناصر مهمی تلقی میشوند مثال هایی از این قبیل برای این بود که گفته شود یکسری پدیدهها مثل آتشفشان ها و صاعقه ها هیچ کدام بلایای طبیعی حساب نمی شوند بلکه در راستای حیات و ادامه زندگی بشر به ما کمک می کنند.
زمین پر از انرژی است و پدیده هایی مثل آتشفشان ها و صاعقه ها آن را به عناصر مختلفی تبدیل کرد و یک نظم به وجود آورده است. مهمترین عاملی که موجب حیات انسان و زمین است گیاه است فاکتورهایی که نویسنده برای شهرسازی ارائه می دهد عبارتند از:
- شناخت بوم شناختی تا ارزش طبیعت مشخص شود.
- وضع قانون های متناسب با بستر مانند عدم ساخت و ساز در مسیل ها که در صورت ساخت و ساز موجب ضرر و خرابی بیشتر به هنگام بروز سیل می شود.
- کنترل قطع درختان چون این امر یک چرخه خرابی از جمله پر شدن مردابها، بروز سیل و در نتیجه فرسایش خاک می شود و موجب از بین رفتن گونههای جانوری و گیاهی وابسته به این شرایط است.
- ارزش گذاری زمین ها قبل از ساخت و ساز.
تشخیص عوامل بعدی، قبل از ساخت و ساز ضروری است.
- آیا فرایندهای طبیعی برای ما کار میکنند یا خیر؟! به انسان سود میرساند و موجب خسارت و آن میشوند؟!
- آب های سطحی و مرداب ها و آبخوانها که مهمترین ذخیره های آبی ما محسوب می شوند.
- زمین های شیب دار، زمین هایی با شیب ۱۲ درصد و برای کشاورزی مناسب اند و نه برای زمین های مسکونی بلکه این زمینها بهتر است با درختکاری به جنگل تبدیل شوند.
- کاهش آلودگی در شهرها خود به خود به وجود نمی آید در اصل دست ساخته های انسانی است که آن را به وجود می آورد.
راه حل ارائه شده توسط نویسنده راه را برای آیندگان هموار میسازد اما قطعاً راهحل قطعی نیست و آن این است که وارونگی هوا و جهت وزش باد را در داخل شهرها در نظر بگیریم و آن عواملی که موجب آلودگی می شود را حداقل در معرض این بادها قرار ندهیم.
راه حل دوم کنترل آلودگی توسط پس کرانه ها که منظور پوشش گیاهی اطراف شهر است و نویسنده اظهار میدارد که آن دست نخورده باقی بماند و تراکمش از بین نرود چون هنگام وارونگی هوا در شهر هوای مطلوبی که توسط پس کرانه ها تولید می شود بسیار کمک کننده است.
سود حاصل از ساخت و ساز و فعالیتهای انسانی متوجه بخشی از انسان هاست مثل شرکتهای دولتی اما ضرری که به طبیعت وارد می شود دامنگیر همه می شود.
از این رو به هنگام شهرسازی باید طبیعت را الگو قرار بدهیم و برای شهر یک برنامهریزی یکپارچه داشته باشیم.
بخش چهارم: در باب ارزش ها – پاسخی به ارزش ها؛ صفحات 79 تا 93
در این بخش نحوه تعامل انسان با طبیعت را در تمدن های مختلف توضیح میدهد:
- دوره ژوراسیک: ظهور بذر و شکوفایی گیاهان گلدار منبع غذایی شگفت آوری را به وجود آورد که موجب تامین جمعیت های عظیم موجودات بزرگ در گله های پر تحرک را به دنبال داشت و آن گله ها هم صید صیادان دیگر می شدند. در این دوره ابزار انسان آتش بود که انسان برای به دام انداختن گوسفندان در گله های بزرگ از آن بهره می گرفت. این زمان با دوران ناملایمات اقلیمی همراه شد و ترکیب انسان شکارچی و اقلیم خشن موجب انقراض جانوران بسیاری شد.
- هزاره های بعد تا قبل از رنسانس: در دورههای بعد انسان با محیط و طبیعت خود به تعادل میرسد و به اندازه نیاز از آن برداشت می کند.
- دوره رنسانس: در این دوره با قدرت انسان روبرو هستیم و اقتدار انسان با اعمال یک هندسه ساده اقلیدوسی بر منظر آشکار می شود انسان توهم ساده و جالب خود را از طریق نظم آگاه و بی توجه به طبیعت بر آن اعمال میکند.
باغ به عنوان گواهی بر سروری انسان عرضه می شود. در سنت غربی به جز انگلستان قرن ۱۸ گیاهان زینتی و شکل پذیری در یک هندسه ساده ترتیب می یابند تا نمادی روشن از جهان رام و منظم که انسان آفریده باشد. هیچ ارتباط بوم شناختی با این گیاهان مورد توجه قرار نمی گیرد. باغ محصور و جدا شده از طبیعت است.
- قرن هجده انگلستان: با یک طبیعت گرایی روبرو هستیم. طبیعت به تمامی یک باغ تلقی می شود. دراین دوران بدون آگاهی بر علم بوم شناسی تنها با استفاده از گیاهان بومی جوامع گیاهی پدید آمده اند که بازتاب فرایندهای طبیعی بود. هندسه ساده رنسانس منسوخ شد با بیزاری از خط راست به واسطه این توجه به طبیعت روبهرو هستیم. زیبایی شناسی مشرق زمین که برپایه توازن و تقارن بود مورد توجه قرار گرفت این مکتب بوم شناسی کاربردی را به عنوان عملکرد و زیبایی شناسی در منظر پایه گذاری کرد.
- اواخر قرن نوزده آمریکا: اواخر قرن مکتب منظر انگلستان مورد توجه المستد قرار گرفت. منظر آمریکایی کمترین تاثیر را از این مکتب قرن ۱۸ میگرفت و فرم غالب همان چیرگی بر طبیعت بود.
- اسلام: تلقی اسلام از طبیعت نیز از همان داستان خلقت سرچشمه می گرفت با این تفاوت که تاکید آن بر حفظ و آراستن باغ ها بود و مقام انسان سرپرست بود. انسان قادر است تمام باغ را بیافریند و پردیس جزئی از شهر بود.
در فصل بعد مک هارگ اعلام می دارد که ساخت و ساز باید به طور عمده در فلات های باز و بدون درخت صورت بگیرد و شهرک ها و شهرها به همان اندازه پاسخگو و مطلوب هستند که برنامهریزی آنها پاسخگو و مطلوب است.
بخش پنجم: جهان خود کپسولی است – فرآیند به عنوان ارزش؛ صفحات 95 تا 121
جهان یک چرخه است که انتهای آن بسته است و انسان هر کاری که انجام دهد تاثیرش به خودش باز خواهد گشت و انسان در ابتدا خود آگاهی نداشت و به اکولوژی آگاهی نداشت. به تدریج انسان در دوره معاصر به خودآگاهی رسیده است و فهمیده است که در جهان بسته ای زندگی میکند که اتفاقاتش میتواند روی خودش تاثیر بگذارد. بنابراین نویسنده این مفهوم را تحت عنوان جهان خود کپسولی است به عنوان تمثیل بیان می کند.
در ادامه اعلام میدارد که تنها به مبدا و مقصد توجه نکنید و فرآیندها را نیز در نظر بگیرید. به طور مثال اگر از خانه به محل کار میروید تنها این دو را ارزش ندانید به مسیر هم توجه کنید آن نیز دارای ارزش است.
پروژه های لنداسکیپ اساس آن محصول نیستند بلکه مجموعهای از فرایند ها هستند.
بخش ششم: طبیعیدان – حوضه رودخانه؛ صفحات 122 تا 144
تکامل از تنوع افزایش گونه و پیچیدگی حاصل میشود و هر چه این عوامل کمتر شود، پسرفت حاصل میشود که حالت ناپایداری، یکنواختی و سادگی قرار می گیرد. در بین موجودات زنده انسان بالاترین سطح درک را دارد پس میتواند با شناخت طبیعت به آن کمک کند.
طبیعت شناسان انسان را در طبیعت میدانند ونه برعلیه آن و انسان می تواند با شناخت درست از طبیعت ویران گر نباشد.
هر یک از موجودات زنده منحصر به فرد هستند و در کنار هم یک نظام را به وجود میآورند که در این نظام حتی کوچکترین ذرات هم مهم تلقی می شوند و هر کدام وظیفه منحصر به خود را دارند.
موجودات زنده همدیگر را می خورند و این از نظر طبیعت شناسان هیچ اختلالی در طبیعت ایجاد نمی کند و امری طبیعی تلقی می شود. پس مرگ هم یک فرآیند خلاق در نظر گرفته می شود و در جهت تکامل نظام بزرگتر است.
رویکرد نویسنده در بررسی یک رودخانه در واشنگتن همچنان به صورت لایهای بوده است و بستر را از نظر اقلیمی و زمینشناسی و پوشش گیاهی و حیات وحش و مشکلات آبی مورد مطالعه و بررسی قرار میدهد و در نهایت هر کدام از این لایه ها را ارزش گذاری می کند و اولویت با منابع به شدت کمیاب است حال آنکه این منابع ممکن است دارای اهمیت عمومی و یا خاص باشند مثل وجود ذخایر ذغال سنگ یا زیستگاه یک سوسک کمیاب در هر دو حالت حائز اهمیت اند.
بنابراین باید بستر را به صورت یک نظام ارزشی بازسازی کرد تا بتوان کاربریهای یک و یا چند منظوره ی مناسب را مشخص نمود و در واقع مک هارگ در این پروژه روش بوم شناختی را بسیار موثر و کارساز می داند.
بخش هفتم: حوضه ی رودخانه- ناحیه مادرشهری؛ صفحات 145 تا
174
شهر یک منطقه را اشغال کرده است که یک حکومت بر آن غالب است. حال ناحیه مادر شهری نیز یک منطقه را اشغال می کند که حکومتش از سطوح مختلفی تشکیل شده است.
یک مثال قابل لمس غیر از مثال هایی که در کتاب آمده این است که خانه مادربزرگ هایمان را به یاد آوریم که یک حیاط مرکزی داشت و اتاقهایی اطرافش قرار داشت که هر خانواده در یکی از اتاق ها ساکن بود. اما سبک زندگی تغییر کرد و هر خانواده میخواست که زندگی مستقل داشته باشد و ساخت و ساز بی رویه صورت گرفته و شرح و توسعه پیدا کرد و به این صورت پیش رفت که حالت سنتی و اولیه از بین رفت و آن راحتی اولیه نیز دور از دسترس قرار گرفت.
وقتی شهر خیلی توسعه یافت انسان خواست که گریزی به گذشته داشته باشد به همین دلیل در حومه شهر دوباره خانه های ویلایی ساخت تا جایی باشد که در آن گل و گیاه بکارد و به آنها آب دهد.
این روند توسعه روندی است که در آن برنامه ریزی توسعه وجود ندارد و طبق منافع اقتصادی که پیشتر هم ذکر شد یکسری تغییرات را در شهر و طبیعت ایجاد می کند و بعد که آن نتیجه حاصل می شود می فهمد که آن چیزی که میخواست نبوده است. انسان میخواهد همه چیز به گذشته برگردد فاصله ها کوتاه تر شود تا بتواند زمان بیشتری را در خانه و در کنار خانواده باشد.
مثلاً وقتی که انسان دوست دارد با طبیعت در ارتباط باشد در حومه شهر باغچه درست میکند و وقتی در ارتفاعات بالاتر به آن نظر می اندازد درمیابد که منظر را خراب کرده است و آن منظره و طبیعت واقعی و سابق را نمی بیند در حالی که آن را بیشتر دوست داشته است.
نویسنده شیوه درست تغییر را برنامهریزی می داند. مثلاً در بررسی یک منطقه تنها به بررسی بُعد تاریخی و اجتماعی اکتفا نمی کند، بلکه اکوسیستم و جنس خاک را هم مهم قلمداد میکند و هر آنچه که ممکن است در روند طراحی دخیل باشد را مهم می داند.
سپس برنامه ریزی را در قالب یک لکه گذاری ارائه میدهد و مشخص می کند که فلان قسمت مخصوص توسعه شهری باشد و این قسمت برای کارخانجات. و طبیعت به صورت نقطه شاخص در برنامه ریزی او باقی می ماند.
مک هارگ معتقد است فرم پیرو عملکرد نیست. فرم پیرو هیچ چیزی نیست، بلکه فرم در کنار فرآیند میآید و یک نمایش از آن چیزی که هست را در مقابل ما قرار می دهد. فرم یک شبه حاصل نمی شود. این فرم بلکه فرآیندی طی می کند تا به آن شکل برسد بنابراین این فرآیند در فرم تاثیر بسیار دارد.
بخش هشتم: شهر: فرآیند و فرم – شهر: سلامتی و بیماری؛ صفحات 175 تا 197
نویسنده در واقع در کل کتاب دارد به فقر اطلاعات بومشناسی ما اشاره میکند و در این بخش از پروژه یاد می کند که از او خواسته بودند طرح کاشت از گیاهان زینتی ارائه دهد ولی او با تحقیق و بررسی بسیار بر مبنای بوم شناسی به اصولی دست یافت تا بتواند با تکیه بر آنها گیاه بکارد.
نویسنده از واشنگتن به عنوان یک شهر غنی یاد می کند و آن را به سه بخش تقسیم می کند بخش اول کوه ها، بخش دوم پای کوه و دره های کم عمق و جویبارها و بخش سوم تلاقی رودخانه هایی که به هم میرسند و در واقع شهر در آنجا طراحی شده است و دارای مرداب های وسیع است فیزیوگرافیک متنوع منجر می شود که پوشش گیاهی متنوعی نیز داشته باشد و غنی باشد.
خیلی از شهرها به هنگام ورود به عنوان مثال شهر آمستردام به عنوان یک شهر موفق با بناهایی که ساخته اند مطرح میشوند ولی واشنگتن بدون آسیب به طبیعت اطراف توسعه یافته است و همراه با طبیعت شهر را ساخته است وارد حریم رودخانه نشدهاند.
طراحی این شهر بر اساس مفاهیم رنسانس بوده است اما آنقدر الگوی طبیعی و محور طبیعی داشته که توانست انسان محوری را با طبیعت محوری تلفیق کند.
آنهایی که ما میسازیم باید همگام با طبیعت باشد و به ارزش آن اضافه کند و همنوایی به این منظر مصنوع و منظر طبیعی حاصل شود و این ارزشمند است.
شهر دارای مناطق سالم و ناسالم است به عنوان مثال شهر فیلادلفیا را از چند منظر اقتصادی عمومی مسکن و آلودگی هوا و بیماری ها مورد بررسی قرار دادند و هر کدام را در یک نقشه مشخص کردند به این ترتیب که مثلاً بیماری در کدام قسمت های شهر بیشتر است در سه رنگ این نقشه ها را بر روی طلق شفاف درزین کرده تا بعد آنها را روی هم بگذارند و در یابند اولویت ها کدام است و بخشهای مهم را اینگونه دریا بند. بعد از بررسی و آمارگیری نتیجه گرفتند که در مرکز شهر که تراکم از همه جا بیشتر است بیماری ها نیز بیشتر است و بیماری در قسمت های شمال و شمال شرق کمتر است چون شرق به محلات روستایی نزدیک تر است و با بررسی آلودگی مکار در یافت که با قرارگیری کارخانجات در جنوب شرق آلودگی در این قسمت بیشتر است.
در نهایت فقر و بیماری در مرکز شهر را جدا از هم نمی داند بلکه هر دو را در ارتباط با هم و به دلیل دوری از طبیعت می دانند و در ادامه تراکم جمعیت را علت بروز بسیاری از بیماری های جنسی و روانی می داند.
مک هارگ در زمینه آلودگی نیز تحقیقاتی انجام داده است و نتیجه را این طور بیان می کند اکسیژن دارای بار منفی و سرب و آلودگی دارای بار مثبت است که این باره مثبت برای انسان مضر است و موجب تنش بیماری اختلالات روانی و غیره می شود و برعکس بار منفی موجب خشنودی شادابی و سرزندگی می شود ذکر این نکته حائز اهمیت میداند که این باره منفی توسط چشم ها آب ها و صاعقه ها و در واقع توسط عوامل طبیعی حاصل می شود.
در انتها و پس از اتمام ارائه بخش های کتاب، جناب دکتر مهربانی گلزار درباره ی اهمیت این کتاب و دیدگاه های یان مک هارگ در شکل گیری برنامه GIS شد و یادآور شدند که این برنامه توسط دانشجویان نویسنده طراحی و عرضه شد. در انتهای نشست با بحث و نتیجه گیری پیرامون مطالب ارائه شده و دعوت از حاضران برای مشارکت در برنامه های آینده خاتمه یافت.