تعداد پروژه های معماری منظر در سالهای اخیر بسیار رشد داشته و با میزان بالای همسانی روبرو است. این مطلب راهکارهایی برای اجتناب از همسانی ارائه می دهد.

مشخصات مطلب

طراحی و تولید پروژه های معماری منظر در سالهای اخیر بسیار چشمگیر بوده که باعث افتخار و غرور تمام جامعه حرفه ای است. اما مانند همیشه، یک روی دیگر سکه هم وجود دارد. مانند معماری یا هر رشته طراحی دیگری در جهانی پر شتاب، ما با دریایی از همسانی رو به رو هستیم. بسیاری از ساختمانها و مناظر، از نظر ترکیب، جو، اهمیت اجتماعی یا معنا، که خیلی سریع طراحی شده اند، ساده و خشک به نظر می رسند.

این موضوع بیش از یک قرن مطرح بوده است. ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، در سال 1918 از واژه افسون زدایی (رفع توهم) استفاده کرد و تاکید کرد که عقلانی شدن و دیوان سالار شدن جامعه، منجر به از دست دادن معنا و ارزش شده است. تلاشهای ابزاری و هدفمند، جایگزین اعمالی شدند که ریشه در فرهنگ و مذهب داشتند. این امر منجر به افسون زدایی شد، جایی که جهان منطقی تر شد اما از لحاظ معنوی یا احساسی نامطلوب تر شد.

گویی با روتین شدن فرآیند طراحی و بازتولید تقریباً مکانیکی آن به دلایل مختلف از جمله دلایل اقتصادی، حس سرزندگی از بین رفت. به طور مشابه، والتر بنجامین (فیلسوف و منتقد فرهنگی آلمانی)، در مقاله معروف خود “اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی”، بحث کرد که چگونه تولید انبوه، “هاله” آثار هنری مهم و اصلی را کاهش داده است. او پیشنهاد کرد که در این زمینه، خلاقیت می تواند راهی برای بازیابی حس از دست رفته سرزندگی و خاص بودن هنر باشد.

طراحان منظر به دنبال دامنه وسیع تری از ابعاد معنوی و متافیزیکی فضا خواهند بود. در واقع نه تنها بازی کردن با مواد و مصالح، اشکال، الگوها و کاشتها ارزشمند است؛ بلکه خود روایت در مرحله مفهوم سازی نیز ارزشمند است.

امروزه طراحان هنوز با رشد اقتصادی و همچنین رشد فاجعه زیست محیطی جهانی که در حال آشکار شدن است، محدود هستند. خوشبختانه، همه آنها مشتاق مشارکت در حل مشکل هستند؛ اما با این وجود، مسائل زیست محیطی فرآیند طراحی آنها را به شکلی عمیق تر به حوزه فنی و بخش مهندسی سوق می دهند.

رواج عباراتی مانند “زیرساخت سبز” به توسعه این حرفه، فراتر از جنبه فنی، کمکی نکرد؛ این امری مشکل ساز است و به فرسایش و نابودی فرآیند طراحی اشاره دارد. جای تعجب نیست که نتایج و آثار طراحی شده، به طور کلی ممکن است بخشی از خلاقیت و سرزندگی خود را از دست داده باشند و روح و گرما در طراحی، حضور نداشته باشد. این امر نشان می دهد که ما باید در مرحله مفهوم طراحی، وقت و تلاش بیشتری صرف کنیم تا خطی بودن و روتین فرآیند طراحی را مختل کنیم، ناهنجاری را در بپذیریم و هر آنچه را که برای راضی کردن تلاش می کند، به چالش بکشیم.

در اینجا، مفاهیم، ایده ها و ابزارهایی وجود دارد که می توانند به درک بهتر منظر و اصول مفهوم سازی و مشارکت در ساختن هویت فضاها و شکل گیری روایت های قویتر کمک کنند. این ایده ها و ابزارها، به تفسیر ما از فضاها و مشکلات درونی و ذاتی آنها مربوط می شوند و می توانند به عنوان راهبردهایی در برابر یکسانی و افسون زدایی استفاده شوند.

راه حل اجتناب از همسانی

برای برهم زدن همسانی و در آغوش کشیدن احساسات و کارهای ناآشنا و غریب، باید ذهنیت متعصب و قطعیت ها را کنار گذاشت یا به چالش کشید. دست کشیدن از چیزهای آشنا و روتین در فرآیند طراحی ضروری است. می توان این کار را با استفاده از مفهوم قدیمی قابلیت منفی انجام داد؛ اصطلاحی که جان کیتس، شاعر رمانتیک انگلیسی در سال 1817 ابداع کرد. این اصطلاح به وضعیت ذهنی خاص یا نگرش بهتری اشاره دارد که کیتس معتقد بود برای تلاشهای خلاقانه و هنری ضروری است، به ویژه در شعر. اما می توان آنرا در طراحی فضاها نیز به کار برد.

به گفته کیتس، شاعرانی که قابلیت منفی دارند می توانند شک و تردید و عدم اطمینان را تحمل کنند و به آنها اجازه می دهد تا تجربیات و مضامین پیچیده را بدون تلاش برای ساده کردن یا توضیح دادن آنها، کشف کنند. در اصل کیتس معتقد بود که برجسته ترین شاعران، توانایی پذیرش ناشناخته را دارند، حتی زمانی که امر ناشناخته با ابهام و پارادوکس شکل گیرد. چنین تفکری ممکن است ذهن ما را به سمت چیزهای جدید، ناهنجار و منحصربفرد باز کند. از این موقعیت، می توان نگرش اختلالی را ترسیم کرد که کار را به چالش می کشد.

طراحان باید به طور چشمگیری، بخشی از فرآیند طراحی را بین تجزیه و تحلیل و تولید تصاویر گسترش دهند. آنها باید بیشتر بر مفهوم سازی فضا به عنوان چند جهانی از فرآیندهای همزیستی تمرکز کنند تا تصویری منجمد. ترسیم سریع در فرآیند طراحی می تواند به معنای یک مانع باشد. راه حلهای مشکلات منظر این دوره، بر اساس تصویر و هماهنگی بصری نیست، بلکه مبتنی بر روایت است.

در کتاب چشمان پوست – معماری و حواس، یوهانی پالاسما در مورد اینکه چگونه حرکت دست روی کاغذ به شما حس حرکتی را در فضا می دهد، می نویسد. وقتی که شکل گیری واقعی فضا و شکل گیری روایت جایگزین می شوند، اتفاقات مفیدی در فرآیند طراحی اتفاق می افتد. تلاش بیشتر در جهت تعیین اهداف، نگرشها و دستورالعملهای پروژه، برای کلیت مفهومی پروژه بسیار مهم است.

بسیاری از پروژه های landezine و برندگان گذشته Lila، آن ویژگی مفهومی برجسته ای را که آنها را از بقیه جدا می کند، در بردارند. این ویژگیها به سختی از طریق طراحی تصویری (اسکیس) به دست می آیند، زیرا به عمل یا فرآیند طراحی مربوط می شوند؛ نه تصویر. همچنین به نظر می رسد که این تصاویر (اسکیس ها) قبل از بخش فرآیند طراحی شکل گرفته اند.

برای مثال می توان پارک خیابان بریج فوت را نام برد که در آن تصمیم مفهومی مبتنی بر مفهوم بازیافت، جابجایی و تغییر شکل بود. همچنین پروژه Atelier house C21 که بر اساس مجاورت باغ و مسیرهای راه آهن است، بر طبیعت جدید آنتروپوسن (عصری جدید با تسلط انسان به طبیعت) تاکید می کند و هرچیزی را که در تصویر می آید را در بر می گیرد. مفهوم احیای منظر طبیعی رودخانه ایر (Aire) بر اساس فرآیند فروپاشی است. قدرت این پروژه ها در روایت آنها و فرآیندهایی است که آنها را شکل داده اند و به منظر القاء می کنند. همه آنها نتیجه ترکیبی خاص و خلاقانه هستند.

بسیاری از فیلسوفان، خلاقیت و بازی را با یکدیگر مرتبط می دانند. فردریش شیلر بر ایده “محرک بازی” تاکید دارد و اعتقاد دارد که این یک انگیزه ریشه ای انسانی است که خلاقیت را هدایت می کند. همچنین در قرن نوزدهم، فیلسوف یوهان فردریش هربارت، بر اهمیت “بازی آزاد ذهن” تاکید کرد. سورن کی یرکگارد، بازی را با طنز و طعنه و نیاز به فرار از دنیای منظم، مرتبط کرد. یوهان هویزینگا، شرایط بازی را بی هدفی و آزادی عنوان کرد. زیگموند فروید معتقد بود که خلاقیت، اساساً ادامه بازی دوران کودکی در سنین بالاتر است. در نهایت، همه آنها اشاره می کنند که بازی در طرف دیگر روش شناختی، عقلانی است.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

تاک تیک (Taktyk) در پروژه خود، کرک (Crack)، منظر سودمندی که یک زمین تنیس است، نظم را بر هم می‌زند و با ساختاری باغ مانند به آن حمله می کند. وقتی روایت شکل می گیرد، منظور، تنها پتانسیل یک پروژه ساخته شده برای مرتبط کردن یک داستان به مخاطب نیست؛ بلکه می تواند همان رویکرد به فرآیند طراحی نیز باشد که پروژه اجرا شده صرفاً آن را منعکس می کند.

رویکرد روایی، یک تمرین طراحی تجربی است که در آن شما سایت را توسط کار کردن با زبان، جملات، اسمها و مترادفها ارزیابی و تحلیل می کنید. به این ترتیب ابزارهای طراحی، از زبانی که برای برخورد با سایت استفاده می کنید تا تجزیه و تحلیل و ترکیب را شامل می شوند.

یک مثال خوب می تواند، برنده مسابقه Lila 2018 در منظر عمومی، پروژه Objects trouves که توسط Breau B+B طراحی شده است، باشد. مسئله این بود که چطور می توان حرکت پناهگاههای تاریخی را که باید از نقطه A به نقطه B منتقل می شدند، به طور فضایی نشان داد. خود “حرکت” برای جلوگیری از جعل تاریخ الزامی بود. کج کردن آنها به عنوان یک ابزار طراحی برای تاکید بر حرکت انتخاب شد، بنابراین مشهود است که جا به جایی وجود دارد. این یک راه حل مفهومی است؛ نه چیزی که با ترسیم طرح روی کاغذ پیدا کنید. نتیجه جدید، صادقانه، مناسب و منحصربفرد است.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه Objects Trouves، هلند، 2018 ، طراحی شده توسط معماران منظر Breau B+B و H+N+S

در این مرحله به نظریه بیگانگی می رسیم؛ که ابتدا در ادبیات پایه گذاری شد و سپس به هنر و معماری کشیده شد. در یکی از اولین تعاریف توسط دکتر شکلوفسکی، بیگانگی حول برهم زدن عمدی امر آشنا می چرخد. فرض اصلی این است که تجربیات همیشگی منجر به ادراک خودکار می شوند و جهان را دنیوی می کنند.

بیگانگی، آشنایی زدایی عمدی را معرفی می کند و ما را وادار می کند تا چیزهای معمولی را به گونه ای درک کنیم که گویی برای اولین بار است و حس شگفتی ما را احیاء می کند. در معماری منظر، سبکهای فرسوده، قدیمی و هنجارهای زیبایی شناختی آشنا، منظر را به عنوان یک مقوله جلوه می دهند تا مکانی منحصربفرد.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه Schalker Verein، طراحی توسط Planer gruppe Oberhausen

بیگانگی در ابتدا ریشه در ادبیات دارد، اما از ریشه های ادبی خود فراتر می رود و شامل هنر، تئاتر، معماری و موارد دیگر می شود و گویی یک ذره بین ارائه می کند که هنرمندان و سازندگان از طریق آن قراردادها را به چالش می کشند. این نظریه، در ادبیات زبان و تکنیکهای روایی را الهام می بخشد، در هنرهای تجسمی، دیدگاهها و کنار هم قرار دادنهای غیر متعارف را بر می انگیزد و در تئاتر، تعامل و تامل را تشویق می کند.

بیگانگی، در اشکال مختلف خود، تعامل ما با هنر و جهان را عمیق تر می کند و بر نقش بیان خلاق در تحریک تفکر انتقادی و تجدید (احیاء) درک زیبایی شناختی تاکید می کند. در نهایت، ما را به رهایی از یکنواختی ادراک روتین و کشف دوباره جهان دعوت می کند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه Lauchhammer، طراحی توسط HochC Landschaftsarchitekten

اصل امر غیرعادی، همانطور که در مقاله زیگموند فروید “غیرطبیعی” بررسی شده است، به بیگانگی و طراحی فضاها به روشهای جذاب و تامل برانگیز مربوط می شود. “غیر طبیعی” مفهومی است که احساس ناراحتی یا وهم آلودی را توصیف می کند که وقتی چیزی آشنا، عجیب و غریب می شود، تجربه می شود.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه باغ تبعید (Garten des Exils)، برلین ، 2001، طراحی شده توسط Daniel Liebeskind

باغ تبعید به دلیل زمینهای کج و تخته های بتنی و غیرقابل دسترس بودن عمدی پوشش گیاهی معلق در ارتفاع، باعث ایجاد حس سرگردانی در بازدیدکنندگان می شود. از طریق این برخورد فضایی، دنیل لیبسکیند به دنبال تاکید بر بی ثباتی عمیق مهاجرانی بود که به زور از آلمان اخراج شده بودند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه باغ تبعید (Garten des Exils)، برلین ، 2001، طراحی شده توسط Daniel Liebeskind

پله های باغ جنگلی بتانیا که توسط رودرال (Ruderal) طراحی شده است، قطعاً بسیار لذتبخش تر از باغ تبعید هستند؛ با این حال موقعیت و اندازه پله ها و ارتباط آنها با بقیه قسمتهای باغ، یک بعد عجیب و مبهم است. پویایی بین اجزا در باغ، سلسله مراتب معمول ساختن یک باغ را به چالش می کشد و با این وجود، باغ بستری را برای تعامل ارائه می دهد، یعنی تفکر در مورد اینکه چگونه به جنگل، به مراتع، به رابطه بین خصوصی و عمومی و به رابطه بین یک شیء و محیط آن، ارتباط دارد.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه باغ جنگلی بتانیا (Betania)، گرجستان، 2023، طراحی توسط Ruderal

پروژه GASP! – پارک هنر و مجسمه گلنورچی، طراحی شده توسط مک گرگور کوکسال و معماران اتاق 11، دارای یک دیوار شیشه ای پانوراما است، که به رنگ قرمز است که آنرا عجیب می کند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه GASP! – پارک هنر و مجسمه گلنورچی، هوبارت، تاسمانی، 2011، طراحی شده توسط McGregor Coxall and Room 11 Architects

معمولاً در پروژه های پساصنعتی که یک ساختار صنعتی یا یک شیء از قبل عجیب به نظر می رسد، دستیابی به بیگانگی آسانتر است و فقط باید در معرض دید، قاب بندی و بازی با آن قرار گیرد. اما معماران منظر ابزارهای دیگری نیز در این مسیر دارند. خود توپوگرافی، امکانات فراوانی را ارائه می دهد.

در دو پروژه بعدی، عجیب بودن راه حل فنی، به عنوان عنصر کلیدی برای عجیب بودن تجربه عمل کرد. H+N+S، با تمرین یک رویکرد تجربی در پروژه بیتن شات (Buitenschot)، راه حلی برای محافظت از یک منطقه مسکونی در برابر صدای زمین از فرودگاه مجاور پیدا کرد. این کار تا حدودی با تبدیل توپوگرافی به ترکیبی از شکلهای زمین مثلثی امکانپذیر شد.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه پارک بیتن شات (Buitenschot Park)، هارلم ، هلند، 2013 ، طراحی توسط H+N+S Landscape Architects

به طور مشابه، اسنوهتا راه حلی برای کاهش ارتعاشات زمین بین جاده و آزمایشگاه تشعشع سنکروترون Max IV در لوند سوئد یافت. اینطور محاسبه شد که شکل توپوگرافی به طور قابل توجهی ارتعاشات ناشی از ترافیک جاده را جذب می کند و از ایجاد اختلال قابل توجه در کار آزمایشگاه جلوگیری می کند. نتیجه، این منظره عجیب و غریب است.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه منظر آزمایشگاه Max IV، لوند، سوئد، 2016، طراحی توسط Snøhetta

ژیل بروست با الگوهایی که در گرافیک شکل گیری کوههای ژورا، از طریق ریخت شناسی مجسمه سازی، در پروژه L’enfance du pli پیدا کرد، روشی جدید و خلاقانه را نشان می داد.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پروژه L’enfance du pli، ژنو، سوئیس، 2017، طراحی توسط ژیل بروست (Gilles Brusset)

کنار هم قراردادن بقایای تاریخی با عناصر طراحی معاصر می تواند حس ناهماهنگی زمانی ایجاد کند و باعث شود مخاطبین احساس کنند که در گذشته و حال به طور همزمان هستند. در پروژه پارک مواجهه (Park of Encounters) ، طراحی مجدد پایگاه ارتش ساخته نازیها در هایدلبرگ، توسط رابین وینوگروند با استودیو ولکان، ایست بازرسی را در کنار عناصر بازی قرار دادند. عنصر غیر منتظره در معرفی یک نگرش خلاق و شادمان در یک بستر تاریخی نهفته است.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

مفهوم “غیرطبیعی” مخاطبین را به چالش می کشد تا با تصورات و پیش فرضهای خود در مورد فضا رو به رو شوند و آنها را به این سوال که چه چیزی واقعی و چه چیزی غیرواقعی است، دعوت می کند. با معرفی عمدی عناصری که انتظارات ما را برهم می زند و به چالش می کشد، می توان فضاهایی ایجاد کرد که تفکر را برانگیزد، کاوش را تشویق کند و تجربیات منحصربفرد و به یاد ماندنی را برای مخاطبان منظر بسازد.

در این بخش، مفاهیم مختلفی از فضا ارائه می شوند که در تئوری طراحی فضایی حائز اهمیت بوده اند و می توانند به عمق فرآیند طراحی در معماری منظر کمک کنند. تا اینجا پروژه هایی بررسی شده اند که می توانستند با برچسب هایی نظیر “عجیب” یا نظریه “بی جا” و حتی شاید “غیرعادی” بودن، شناخته شوند. تاکید شد که پذیرفتن و تمایل به چیزهای عجیب، می تواند به هویت، شاخص شدن مکانها و پی بردن به چگونگی از بین رفتن ویژگیهای مهم یک فضا توسط “زیبایی چشم نواز”، کمک کند.

در این بخش، به فهم فضاهایی پرداخته می شود که می توانند درهای جدیدی از درک ابعاد متافیزیکی فضاهایی که با آنها سر و کار داریم را باز کنند. در پایان، این درک و دریافت ممکن است منجر به دستیابی به یک فرآیند طراحی عجیب و غنی شود.

فیلسوف فرانسوی، میشل فوکو، در سخنرانی خود در سال 1967 برای مخاطبان معماری، مفهوم “هتروتوپیا” را معرفی کرد؛ که در سال 1984 در قالب مقاله ای با عنوان Des Espaces Autres (از فضاهای دیگر) منتشر شد و به ماهیت فضا و رابطه آن با جامعه پرداخت. هتروتوپیاها، موجودیتهای فضایی منحصربفردی هستند که مفاهیم رایج و مرسوم فضا را به چالش می کشند و ما را وادار به تامل در موضوعات اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیکی جهان می کنند. اگرچه فوکو از باغها به عنوان هتروتوپیا یاد می کند، اما سایر حالتها به همان اندازه برای طراح قابل درک هستند. مفهوم هتروتوپیا مستقیماً بر مفهوم فضاها تمرکز دارد.

هتروتوپیاها، “ضد فضاهایی” هستند که با فضاهای روزمره مانند خانه ها، مدارس، محل کار و خیابانها در تضاد هستند.  در حالی که فضاهای رایج و متعارف، با هنجارهای ثابت مطابقت دارند، هتروتوپیاها این هنجارها را مختل کرده و زیر سوال می برند و تفاوت و پیچیدگی را در تجربه فضایی ما وارد می کنند.

فوکو، هتروتوپیاها را فضاهایی معرفی می کند که این خاصیت ویژه را دارند که با همه مکانها و فضاهای دیگر در ارتباط باشند، به گونه ای که مجموعه روابطی را که تعیین و منعکس می کنند، مشکوک، خنثی و معکوس می کنند. این فضاها اشکال مختلفی دارند؛ از گورستانها و موزه ها گرفته تا باغها، زندانها، تئاترها و آسایشگاهها. تنوع این فضاها، قابل دسته بندی نیست و این موضوع ماهیت پویای آنها را برجسته می کند.

فوکو مقاله خود را با اتوپیاها آغاز می کند. بر خلاف هتروتوپیاها، اتوپیاها فضاهای فیزیکی ندارند. آنها کاملاً متافیزیکی باقی می مانند. آنها تصورات یک زندگی کامل هستند. همه ما تصاویری با افراد بسیار زیبا، جوان و شاد، پرتوهای نور خورشید، موقعیتهای زیبایی شناسی و تنوع زیستی شهری، جایی که پرندگان رنگارنگ و پروانه های زیبا در هماهنگی عدن با انسانها زندگی می کنند و…، را دیده ایم. در این تصاویر هیچ بی خانمانی وجود ندارد؛ موشها و سوسکها در تصویر وجود ندارند. این تصاویر اساساً آرمانشهر (اتوپیا) را نشان می دهند و آرزوهای غیرممکن و موقعیتهای غیرواقعی را ترسیم می کنند.

البته که دوگانگی بین واقعیت و اتوپیا آنقدرها دوتایی نیست. فضاهای واقعی و فیزیکی می توانند آرمانشهرها را به منظور ارائه امید در پرتو واقعیتهای تلخ نشان دهند. رژیمهای سیاسی، مذاهب، سایر ساختارهای اجتماعی و نظامهای اقتصادی، که فیلسوف ژاک لاکان از آنها با عنوان “دیگری بزرگ” یاد می کند، همگی آرمانشهرها را تولید کرده یا ابزاری ساخته اند.

اگر آرمانشهرها، درباره زندگی کامل باشند، چه چیزی کامل است؟ چقدر کامل؟ آرمانشهرها به عنوان ابزار اجتماعی، همیشه در دسترس به نظر می رسند، و مرز مبهمی بین اتوپیا (آرمانشهر) و چشم انداز آینده ای بهتر وجود دارد. بیشتر پروژه ها، قبل از اینکه اجرا شوند، تا حدی آرمانشهر هستند. معماران منظر جایگزین های بهتری تولید می کنند. غیر از این نمی تواند باشد؛ زیرا وظیفه ما این است که آینده ای مثبت تر را متصور شویم. هر کسی باید رویایی داشته باشد.

بنابراین اتوپیا یا آرمانشهر، نمی تواند در یک فضای فیزیکی به عنوان یک ایده وجود داشته باشد، اما می تواند بازنمایی شود. در این نقطه و به گفته فوکو، ما در مورد هتروتوپیا صحبت خواهیم کرد، زیرا مکانی که آرمانشهر را نشان می دهد واقعیت آن را نفی می کند و بعد متافیزیکی از فضا را می گشاید. هتروتوپیاها در فضای فیزیکی وجود دارند. آنها فضاهایی هستند که در چارچوب هدف و معنای خود، چندین فضای دیگر را نیز در بر می گیرند، منعکس می کنند یا ارجاع می دهند، که در مورد زندگی کامل نیستند؛ بلکه کارکردی معنوی یا متافیزیکی دارند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

فوکو با هتروتوپیاهای بحران شروع می کند. فضاهایی که برای استفاده موقت در مواقع بحرانی در نظر گرفته شده است و در اینجا از نوجوانان، زنان باردار، سالمندان و … یاد می کند. او تاکید می کند که چنین فضاهای بحرانی، در حال از بین رفتن هستند و به نوعی خودشان در بحران هستند. دهه ها بعد، می توان مشاهده کرد که چگونه آسایش و همدلی اغلب کالایی و به طور فزاینده ای انحصاری تر می شود، حتی در حوزه عمومی. به عنوان مثال، نیمکتی که طوری تنظیم شده است که افراد بی خانمان نتوانند روی آن بخوابند.

در اصل دوم، فوکو از گورستانها یاد می کند: “قبرستان با این ناهمسانی عجیب، از دست دادن زندگی، و با این شبه ابدیت آغاز می شود که قرعه دائمی او تجزیه و ناپدید شدن است.” اگر چه جالب است فکر کنیم که گرچه گورستانها واقعاً گذر بین “اینجا” و “آنجا” را تسهیل می کنند، اما بیشتر در مورد “اینجا” و ماهیت گذرا بودن که در “اینجا” آشکار می شود، هستند. اجساد در حال تبدیل شدن به کود هستند و خاکسترها متعهد به فرآیندهای طبیعی فوری هستند که در اینجا باقی می مانند؛ همانطور که در مسیر جنگلی Colserolla وجود دارد؛ یادبودی که نمادی از ابدیت است و طراحی را پس می زند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
در گورستان کولسرولا، خاکستر و تابوتهای چوبی تجزیه می شوند و مواد مغذی را برای موجودات زنده فراهم می کنند.

در اصل سوم، فوکو به سینماها اشاره می کند که چگونه در فضای محدود خود مانند یک بوم نقاشی جهانی دیگر را به نمایش می گذارد؛ توسط فیلمی که تصوری از یک فضای واقعی به دست می دهد. در مقاله ای تحت عنوان زیبا، بد و زشت، این انتقاد وارد شده که چگونه برخی از معماران منظر به طراحی فضاهای متنوع و اکولوژیکی بر اساس تصویری از عناصر می پردازند؟

به همین ترتیب، بوم شناسی که به تصویری از “طبیعی بودن آشفته” تبدیل شده است، در فضایی که طراحی می شود، ارائه می گردد که فاقد عمق و فرآیند است و چیزی بیش از یک بوم شناسی پوتمکین ایجاد نمی کند. این شبیه سازی یک جهان در یک جهان است.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
انجمن Caixa در مادرید تصویری شبیه به بیابان را ترسیم می کند که به یک صفحه زنده هیدروپونیک با پشتیبانی از شبکه پلاستیک پلی اورتان و آبیاری شدید تبدیل شده است.

اما یک حضور دیالکتیکی قوی وجود دارد؛ زیرا شبه طبیعت (طبیعت شبیه سازی شده) فرافکنی شده به طبیعت اشاره دارد و در عین حال “طبیعت” هم هست. دیوار سبز در مادرید حاکی از وضعیت نامرتب گیاهی است که با پیروی از قوانین فرآیندهای طبیعی، هرگز در وسط مادرید اتفاق نمی افتد. گیاهان از یک ساختار پلاستیکی با شرایط محدود رشد می کنند و نیاز به آبیاری مداوم دارند. این یک طرح ریزی است، یک شبیه سازی است. از سوی دیگر، حشرات در حال آمدن هستند و فرآیندهای طبیعی در حال گسترش و ارائه غذا به برخی از گونه ها هستند. به نوعی می توان آنرا یک تمثال، یک موقعیت جدید مبتنی بر شبیه سازی طبیعت در نظر گرفت.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
پارک جانورشناسی پاریس اثر آتلیه ژاکلین اوستی

سپس فوکو به عنوان قدیمی ترین نمونه‌ از این هتروتوپیاها، که به شکل مکانهای متناقض هستند، از باغها یاد می کند. در باغها چهار عنصر جهان گرد هم می آیند و یک عالم کوچک را نشان می دهند. فوکو همچنین از قالی ها به عنوان بازنمایی باغها یاد می کند و معتقد است که باغهای جانورشناسی اساساً مشتقات این بازنمایی از عالم کوچک (باغ) هستند که در واقع نشان دهنده کل جهان هستند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

در پروژه “هنوز زنده”، واگن باغ کوچکی را معرفی می کند که به عنوان یک نقطه اتصال در ساختار متافیزیکی فضا عمل می کند. کل محیط تاریخی را با مسائل معاصر منظر، به زبانی معاصر از طریق ظرف تاریخی و کروی و موقعیت آن در کنار هم قرار می دهد؛ که به عنوان یک پارادوکس عمل می کند. این یک سایت متناقض نما است و با زمان بازی می کند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

در اصل چهارم، فوکو از موزه ها و کتابخانه هایی یاد می کند که زمان در آنها انباشته می شود. او آنها را هتروکرون می نامد؛ زیرا مفهوم زمان در این فضاها به طور ویژه ای پویا می شود. به طور مشابه، بسیاری از معماران منظر بر مفهوم پالیمپسست که یک سایت است تاکید کردند. معمار منظر پرتغالی، ژائو گومز داسیلوا از مرکز جهانی معماری جهانی، در مورد “ضخامت زمان” صحبت می کند.

پروژه او در قلعه سائو خورخه در لیسبون، پروژه ای است که به این ضخامت یا به قول فوکو انباشت زمان می پردازد. فوکو از هتروکرونیک ها به سمت کرونیک ها حرکت می کند، هتروتوپیاهایی که بر کیفیت گذرا یک سایت تاکید دارند. او از نمایشگاهها، جشنواره ها و مشاغل موقتی از قبیل مکانها یاد می کند که تجربه خاصی را ارائه می دهند یا برخی از هنجارهای زندگی اجتماعی را برای مدت محدودی تغییر می دهند.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

ما می توانیم شهرسازی تاکتیکی را با این نوع هتروتوپیا مرتبط کنیم. به عنوان یک تجربه از پروژه ای که با شهرسازی تاکتیکی سروکار دارد، باید پتانسیل و امکان تغییرات در شیوه های سکونت را در نظر گرفت و آینده احتمالی را برای مدت زمان محدودی آزمایش کرد.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

در اصل پنجم، فوکو به مکانهای بسیار انحصاری مانند زندانها اشاره می کند که ورود در آنها اجباری است یا برای ورود باید مراحل خاصی را طی کرد یا اقدامات خاصی انجام داد.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
هلیکس، کلینیک روانپزشکی قانونی، طراحی شده توسط Nivå Landskapsarkitektur© Max Plunger

فوکو به سمت مکانهایی می رود که فرد را به درون دعوت می کند، اما به محض اینکه به “درون” رسید، در می یابد که در واقع درون نیست، بلکه در شبیه سازی درون است. فرد، با داخل شدن، از باطن حقیقی محروم می شود. از نظر منظر، اینها احتمالاً می توانند یک حقیقت طبیعت باشند که بازدیدکنندگان به مناطق خاصی محدود می شوند اما به درون حقیقی دسترسی ندارند.

مسیرهای توریستی نروژ، پروژه ای است که بازدیدکنندگان را به کشف زیبایی های طبیعت دعوت می کند، اما دقیقاً با دنبال کردن شبکه 18 مسیر منتخب، که باعث می شوند بازدیدکنندگان وارد مناطق حفاظت شده نشوند. ما می توانیم بسیاری از مناطق حفاظت شده طبیعی را پیدا کنیم که تنها بخشی از آنها برای محافظت از درون یا باطن واقعی در دسترس است.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

فوکو مقاله را با مفهوم “کشتی” به عنوان یک هتروتوپی عالی به پایان می رساند. او می‌نویسد که این قطعه ای از فضا است، مکانی بدون مکان، که به خودی خود وجود دارد … “و در عین حال به بی نهایت دریا داده می شود و از بندری به بندر دیگر تا آنجا پیش می رود که مستعمرات در جستجوی گرانبهاترین گنجینه هایی هستند که در باغهای خود پنهان کرده اند. اکنون خواهید فهمید که چرا قایق برای تمدن و توسعه اقتصادی ما، از قرن شانزدهم تاکنون، ابزار مهمی بوده و در عین حال بزرگترین حقیقت و باطن تخیل است.”

معماری منظر به عنوان یک رشته طراحی، نه تنها به عنوان عامل تغییر، بلکه همانطور که فوکو می گوید، حقیقت تخیل، کمی شبیه قایقی شناور بین مکانهاست.

با گذر از فوکو، دیستوپیا را نیز می شناسیم. آنها معمولاً جوامع در حال شکست، اکوسیستم های در حال شکست و موقعیتهای پسا آخرالزمانی و غیرعادی پر از حالات زندگی خصمانه مانند بیماری یا ظلم را نشان می دهند. آنها به وفور در افسانه ها یافت می شوند؛ مانند سرگذشت ندیمه، Blade Runner، ماتریکس، دنیای شگفت انگیز نو، 1984، مکس دیوانه و … .

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی
منظر دیستوپیا، Blade runner 2049، اثر Denis Villeneuve، 2017

همچون آرمانشهر (اتوپیا)، دیستوپیا یک حالت خیالی از امور است و فقط می تواند یک احساس دیستوپیایی در یک موقعیت واقعی وجود داشته باشد. وقتی صحبت از خلق فضا به میان می آید، از یک سو می توان اینطور فکر کرد که پارکهای پساصنعتی مانند Duisburg Nord چنین احساسی خواهند داشت؛ اما بر عکس، به نظر می رسد که این فضاها (پارکهای پساصنعتی) حامل پیام خوش بینانه ای هستند که نشان می دهد چگونه می توانیم از آثار مخروبه قدردانی کنیم و با آنها زندگی کنیم و چگونه می توانیم از پوسیدگی این ماشینهای هیولایی زیبا پس از منسوخ شدن لذت ببریم و آرامش داشته باشیم.

استراتژیهای غیرطبیعی برای مقابله با همسانی

من خیابانهای شهرهای نئولیبرال، که با برندهایی نظیر زارا، اچ اند ام، استارباکس، مک دونالد و مواردی از این قبیل پر شده اند، را بسیار دیستوپیایی تر می بینم. در حالی که فرصتهایی برای طرح پذیرش عمومی فراهم نشده است. علاوه بر این، بسیاری از برندها شامل مشاغل کم درآمد و با کیفیت پایین و کالاهایی هستند که در کشورهای جهان سوم تولید می شوند.

به دلیل اجاره های بالای ناشی از این برندها، این خیابانهای متمرکز بر مصرف گرایی، اغلب پس از بسته شدن خالی و بی روح هستند. آنها شکاف گسترده بین جبهه نمایشی و واقعیتهای نه چندان درخشان را نشان می دهند که از پشت صحنه سرمایه داری به عنوان یک بعد محلی تلخ، از جهان گرایی در کمین است.

در یکی دو دهه گذشته، معماری منظر با توجه به فاجعه آب و هوایی در حال گسترش، به طور فزاینده ای پیچیده تر و فنی تر شده است. ما تحت فشار داده ها و سیستمها هستیم؛ بوم شناسی، فضا، آب، آب و هوا، تنوع زیستی، اقتصاد، سیاست، شعر، معنا، تولید و مصرف غذا، مواد، انرژی و… . همچنین گونه های زنده متفاوتی وجود دارند که هر کدام نقطه اتصال خاص خود در همبستگی با هر چیز دیگری دارند.

برای معماران منظر، که باید تمام این لایه ها را پردازش کنند، منظر خیلی بیشتر است. خیلی زیاد است. به طور افراطی، یک هایپرتوپیا است. به عنوان یک عامل تغییر، ما در یک موقعیت جهانی قرار گرفته ایم تا دانش خود را در آن اعمال کنیم. از سوی دیگر، ما هرگز نمی توانیم آنرا به خودی خود درک کنیم، زیرا این امر غیرممکن است. منظر برای کسانی که موظف به اولویت بندی ذات آن و یافتن معتبرترین راههای ممکن برای درگیر شدن با پیچیدگی های ژرف آن، هستند، یک هایپرتوپی باقی خواهد ماند.

پی نوشت
  • پوتمکین: در سیاست و اقتصاد، روستای پوتمکین ساختمانی است که هدف آن فقط ارائه نمای بیرونی یک موقعیت است تا مردم باور کنند که وضعیت بهتر از آن چیزی است که هست.
  • طرح پذیرش عمومی: این طرح که به عنوان صندلی آزاد نیز شناخته می شود، به این شیوه است که هر تماشاگر یک بلیط تهیه می کند و محل نشستن آنها بعد از ورود به محل تعیین می شود. صندلی آزاد معمولاً در مکانهای بدون صندلی مانند نمایشهای جشنواره در فضای باز و نمایشهای باشگاهی کوچکتر انجام می شود.

∴ Landezine.com ∴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *