این مطلب نوشته شارون لام یکی از نویسندگان فعال سایت Archdaily است. او مطالعات و گفته های دیگران در مورد شهر Kowloon Walled را با تجربیات پدرش که در همسایگی این محل زندگی می کرده مقایسه کرده و به نظر او این شهر علاوه بر صورت کثیف، نا امن و قانون گریزش، تصویر دیگری نیز داشته که نویسندگان و منتقدین آنها را نادیده گرفته اند. این مطلب از زبان وی این شهر را که به عنوان سمبل آشفتگی ساخت و ساز و تراکم انسانی در زمین بوده را از بعد دیگری تصویر می کند:
اکنون دهه 1970 در هنگ کنگ است و شما یازده ساله هستید. در اوایل بعداز ظهر، همراه خانواده خود برای شام به همسایگی نزدیک خود می روید. مکانی در فاصله پیاده روی 5 دقیقه ای از مدرسه ابتدایی شما که اغلب با دوستانتان به آن سر می زنید. غذای آن خوب است و به ویژه به خاطر سوپهای نودل ماهی معروف است که شما هم همیشه همان را سفارش می دهید. آنقدر به اینجا آمده اید که پیدا کردن جهت دکه نودل برایتان آسان است و می دانید باید کجا بایستید تا آبی که از سقف چکه می کند، روی شما نریزد.
سوپ نودل خود را سر می کشید و نمی دانید که در چند سال بعد همین همسایگی به به محلی شلوغ تبدیل خواهد شد و حتی تا دهه ها بعد به عنوان یکی از ناهنجاری های قابل توجه اجتماعی تاریخ اخیر باقی خواهد ماند.
تراکم شهر Kowloon Walled
شهر Kowloon Walled در دوره اوج خود محل اقامت 33000 نفر تنها در 2 هکتار زمین، به اندازه یک زمین راگبی، بود که آنرا به یکی از متراکم ترین نقاط کره زمین در آن زمان تبدیل می کرد. این مکان مجموعه از آپارتمانهای کوچک بود که شتاب زده بر روی یکدیگر قرار گرفته بود، بالکن های خفه ای که به یک سو رانده شده بودند و توسط مارپیچی از کریدور های تاریک و نمناک به یکدیگر متصل شده بودند. در همین زمان، باقی نقاط هنگ کنگ در حالت عادی به سر می برد و به ظاهر از هرج و مرج و جرایم درون Walled City هیچ تاثیری نپذیرفته بود.
این جامعه منحصربفرد و غفلت کامل هنگ کنگ از آن، زاده شرایط خاص سیاسی سایت Kowloon بود. این شهر که در ابتدا در سلسله سونگ (960 الی 1279 میلادی) پایگاه تجارت نمک بود، بعداً در دهه 1800 به یک پایگاه نظامی با قلعه ساحلی تبدیل شد. وقتی که چین در اولین جنگ تریاک از انگلستان شکست خورد، هنگ کنگ در سال 1842 به صورت رسمی تسلیم و واگذار شد. با این حال Kowloon از این قضیه مستثنی ماند و بریتانیایی ها به چینی ها اجازه دادند تا زمانی که در مسایل سیاسی دخالت نکنند، در آنجا باقی بمانند.
چین در سال 1947 مدعی مالکیت Kowloon شد اما جدا بودن آن از چین به این معنا بود که اجرای قانون در آن جدی گرفته نمی شد. با این حال انگلیسیها نیز سیاست عدم مداخله را در پیش گرفته بودند. با رها بودن این سایت از قوانین هر دو سو، زاغه ها به سرعت در آن شکل گرفتند و افسانه شهر Kowloon Walled آغاز شد.
در سال 1950 جمعیت شهر به 17000 نفر رسید. مردم به خاطر ورشکستگی، نداشتن انتخابی دیگر و به خاطر فرار از بی قانونی یا سو استفاده از آن به این شهر مهاجرت می کردند. ساخت و ساز هم در کنار افزایش جمعیت، به شکل یک فرم عمودی مدرن عاری از هرگونه ضوابط ساختمانی گسترش یافت. درون تاریکی شهر Walled، جرم، تجارتهای بی قانون (همه چیز از تریاک گرفته تا خانه های فساد و کیسه های پلاستیکی و دست پیچ های خوراکی) و زندگی خانوادگی هر روز پس از روز دیگر ادامه یافت.
در سال 1984 بود که هر دو دولت به این نتیجه رسیدند که شهر Walled آن قدر مایه شرمساری شده است که باید آن را تخریب کنند. در 1992 شهر از ساکنین تخلیه شده و به آنها غرامت مالی پرداخت شد و سایت به یک پارک یادمانی تبدیل شد.
با این که بارها سفرهای طولانی به هنگ کنگ داشته ام، هرگز از این پارک دیدن نکرده ام. این پارک نه برای توریستها به اندازه کافی جذاب و شناخته شده است و نه مایه غرور ساکنین محلی است. در واقع اولین بار از زبان یک سوئدی بود که نام شهر Kowloon Walled را شنیدم و از آن زمان هر بار که نام آن به میان آمده، در تعریفهای قفقازی ها بوده است.
در مقاله طراحی شهری من، شهر Kowloon Walled به عنوان یک نمونه از زاغه ها ذکر شده بود تا عواقب عدم وجود ضوابط ساختمانی را نشان دهد؛ در آن هیچ اشاره ای به کاسه های سوپ نودل خوشمزه وجود ندارد بلکه از Kowloon Walled به عنوان مکانی ترسناک، دیوانه وار و آخر الزمانی یاد شده است.
با مقایسه این توصیف با آن چه پدرم در مورد شهر می گفت و زمانی که راجع به آن صحبت می کرد پوزخندی بر صورتش نقش می بست، متعجب شدم وقتی که دریافتم مدرسه ابتدایی او در مجاورت این توده دیوانه وار جرایم، باندها و داروهای روانگردان قرار داشته است! در واقع، بیشتر صحبت ما بر غذاهایی که آنجا پیدا می شد، متمرکز شده بود.
او این مکان را مکانی خیلی خاص توصیف می کرد که هم از قوانین انگلیسها در امان مانده بود و هم جامعه خاصی داشت. او با چنان انرژی در مورد محیط کالبدی شهر سخن می گفت که مانند آنرا تنها در زمان شوقش برای درست کردن مربا دیده بودم. در حالی که لبخند می زد از سقفهایی که مدام چکه می کردند و آسمانی که با حالت سوررئال پس از ورود به ساختمانها محو می شد، صحبت می کرد.
همچنین از تجارتهای غیرقانونی بسیاری می گفت، خصوصاً از دندان پزشکان بدون مجوز که بدون پذیرفتن مسئولیت به کار مشغول بودند و اصطبل های گوشت سگ که در حالی که پخت سگ در هنگ کنگ ممنوع بود و در این شهر به موفقیت دست یافته بودند.
او قبول داشت که از مردم زورگیری هم می شد و مردم معمولاً سعی می کردند در تاریکی بیرون نروند، اما غیر از آن پدرم تجارتها و سازماندهی آنها در شهر را تحسین می کرد. این تجارتها به مثابه یک شورای شهر بالفعل (که البته توسط فروش مواد روانگردان تامین مالی می شد و توسط خشونت اجرا می شد) تشکیلات آتش نشانی و دفع زباله داوطلبانه ای را سازمان داده و تعارضات شهری را به خصوص در زمینه کسب و کارهای متعارض رفع می کردند.
طرز صحبت من در مورد شهر Walled City که با نوعی غرور همراه بود، تصویری بسیار متفاوت از تصور عموم را می ساخت، ساختن داستانی از زندگی با محرومیت در مارپیچی تاریک از شرایط زندگی غیرانسانی بسیار ساده تر است، البته این بدین معنا نیست که این چنین نبوده است؛ اما این تنها داستان شهر Walled City نیست. یک مستند در مورد شهر Walled City این پیچیدگی را به تصویر کشیده است. این فیلم در سال 1980 که توسط یک اتریشی ساخته شده و دارای زیرنویس انگلیسی است و نگاهی نزدیک به زندگی در شهر Walled City می اندازد.
در این فیلم ما یک پرورش دهنده غیرقانونی پرندگان مسابقه دهنده (چیزی جایگزین مسابقات اسب دوانی)، یک مهدکودک و حتی یک بازنشسته می بینیم. با این حال تمامی داستانها در پس زمینه ای تاریک اتفاق می افتند. این فیلم با زیرنویس رعب آور انگلیسی اش که در آن مردم به موش هایی تشبیه می شوند که کسی نگرانشان نمی شود، تجربه عجیبی است اما تلاش فیلم برای ایجاد شوک و وحشت، توسط کودکانی که فیلمبرداران را مسخره می کنند، مورد طعنه قرار می گیرد. شاید این بهترین توصیف از هنگ کنگ باشد؛ ترسناک از بیرون، اما دارای انرژی عادی در درون.
با اینکه نمی توان گفت این مستند در نشان دادن میزان شرایط اسف بار، فقر و فضاهای به هم فشرده اغراق می کند؛ این کیفیتها تنها به خاطر شدت خود تعجب آور هستند و نه بخاطر پوچ بودنشان. در حقیقت، بیشترین نزدیکی این مستند با مستندهای مدل لویی تروکس، در وجود یک مسیحی انگلیسی در شهر Walled City است که معتادهای هروئینی را با لمس معنوی خود درمان می کند. باقی تصویر به صورت نفرت آوری غیرانسانی است، اما غیرمنطقی نیست. با توجه به وضعیت و عواقبی که شهر به آنها گرفتار شده است، وضعیت می توانست بسیار بدتر از این باشد.
سرزندگی عجیب و جامعه شهر Walled City نشان می دهد که بدون قانون و مسئولیت، امور خیلی عالی پیش نمی روند اما لزوماً یک شکست کامل هم پیش نمی آید. زمانی که شهر Kowloon Walled توسط نیرو های خارجی تخریب شد بسیاری از ساکنین از تخلیه محل زندگی خود ناراضی بودند و حتی غرامت نقدی داده شده هم نتوانست جامعه ای که رها کردند را جبران کند. حتی سالها بعد از اینکه این ساکنان به هنگ کنگ نقل مکان کردند، زندگی پیشین خود را شادتر می دانستند.
جالب توجه است که شهر Kowloon Walled زمانی که تحت تسلط انگلیس بود تنها شهر با آن میزان تراکم در هنگ کنگ نبود. در همان زمان زاغه های دیگری وجود داشتند که همانطور اختلاطی بوده ولی با توجه به یک طبقه بودنشان، فضای بیشتری داشتند و در آنها در هر هکتار 4900 نفر زندگی می کردند؛ یعنی به صورت میانگین 2 متر مربع برای هر نفر. این سکونتگاهها از افزایش جمعیت دهه 1950 ایجاد شده بودند که در آن زمان مهاجران چینی به دنبال آشفتگی سیاسی به شهر فرار کرده بودند.
پدر و مادر من پس از اینکه زمین خانوادگی آنها گرفته شده و خویشاوندان آنها کشته شدند، از همین مهاجران بودند و هر دوی آنها زمانی را در سکونتگاههای غیررسمی هنگ کنگ گذرانده اند. با این حال هر دو آنها بسیار خوش اقبال بودند که توانستند به سرعت توسط برنامه های مسکن عمومی دولتی به محیطی راحت تر و با ثبات تر نقل مکان کنند.
با این پیشینه و رشد کردن به عنوان یک شهروند نیوزلندی متولد هنگ کنگ، دیدن شیفتگی به تراکم کنونی خصوصاً در زمینه تراکم مسکونی برایم آزار دهنده است. با این که کالبد شهر Walled City دوره استعماری سالهاست که از بین رفته؛ سایه های آن هنوز وجود دارد.
قضاوت عمومی در تمام فرهنگها وجود دارد. به صورت آنلاین، در گفتگوها و حتی در سخنرانیهای اساتید دانشگاه، در ارتباط با فضاهای مسکونی کوچک هنگ کنگ و دیگر متروپولیس های جنوب شرق آسیا با عباراتی همچون “چطور مردم می توانستند به آن شکل زندگی کنند؟” و “عجیب است که چقدر آنجا می توانسته که متراکم باشد” برخورده ام. معمولا” این عبارتها با لبخندی مغرورانه از اینکه فرد خودش مجبور نیست در آن “شرایط اسف بار” زندگی کند، همراه است.
مادربزرگم از زمانی که به هنگ کنگ آمده است تاکنون در مسکن اجتماعی زندگی کرده است. این برجها همگون ترین سازه ها در هنگ کنگ هستند که بسیار مشابه یکدیگرند و در تمام شهر تکرار شده اند ؛ عموماً نیز با پاستل رنگ شده اند تا هم از ساختمانهای دیگر تمایز یابند و هم مکانی “شاد” را به تصویر بکشند. بیش از 680 هزار آپارتمان در 160 ساختمان مسکونی وجود دارد و سالانه بیش از 15000 ساختمان هم اضافه می شود.
مثل همان شهر Walled، تقریباً هیچ اشاره ای به زندگی درون این برجها یا کاسه های سوپ نودل خوشمزه در آنها وجود ندارد. تصاویر بی پایان مدولها وجود هر نوع تفکر پشت این ساختمانها را نفی می کند و دهه ها تکامل طراحی و افزایش کیفیت زندگی در مسکن اجتماعی را نادیده می گیرد. متوسط فضای زندگی در طول سالها بسیار دستخوش تغییر شده است و قوانین کنونی ملاحظات مکان محور، اجرای پایدار، طراحی داخلی فکر شده و طرح جامع اجباری دارند.
عدم وجود شهر Kowloon Walled City در هنگ کنگ به خاطر شرمساری سیاسی از وجود آن نیست بلکه به خاطر چشمگیر نبودن فرهنگی اش است. امروزه مشکلات مربوط به تراکم مثل جرایم و بیماریها دیگر در هنگ کنگ رایج نیستند. در حقیقت نرخ جرایم در مقیاسی بین المللی پایین است و این شهر چهارمین شهر دارای پایین ترین نرخ مرگ و میر نوزادان و چهارمین شهر با بیشترین میزان امید به زندگی است. این مسکن های اجتماعی با اینکه از بیرون ترسناک و عجیب هستند، حتی برای کهنسالان هنگ کنگی نیز فرصت خودکفا بودن را فراهم می آورند.
تراکم همیشه یکی از حقایق زندگی در هنگ کنگ خواهد بود که در شدیدترین حالت خود در شهر Walled ظهور یافته و در حالت حل شده خود در مسکن های اجتماعی و عمومی امروز دیده می شود. بی تفاوتی فرهنگی شهر نسبت به تراکم آنرا در فرمهای دیگر عالی می کند، اما در سایه شهر Walled، کسانی که به مسکن عمومی دسترسی ندارند، هنوز هم در معرض آسیب هستند.
اگر انرژی طراحان جوان در هنگ کنگ و خارج از آن کمتر بر نقد مکانهایی که کارایی خوبی دارند، متمرکز شوند، این نکته را در می یابند که مشکلات شهری و اجتماعی واقعی در هنگ کنگ وجود دارد که در حال حاضر مثل شهر Walled به آنها بی توجهی می شود.