جناب آقای ژان کریستوفر بای در تاریخ هشتم آبان 1385 خورشیدی به همت انجمن علمی معماری منظر در آتلیه معماری منظر پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران به منظور گفتمان در موضوع قرائت منظر و پرسش و پاسخ حضور به هم رساندند. آنچه پیش روست گزارش مختصری از آن گفتمان است.
بیوگرافی ژان کریستوفر بای
ژان کریستوفر بای مدرس مدرسه ملی عالی طبیعت و منظر در شهر بلوای فرانسه، در حقیقت نویسنده و تئوریستینی است که منظر موضوع اصلی نوشته های او را تشکیل می دهد. قدمت معماری منظر در فرانسه حدود 20 سال است و اکنون به عنوان یک حرفه رسمی شناخته می شود.
پروفسور ژان کریستوفر بای صحبت خود را با ارائه بیوگرافی مختصری از خود و توضیحاتی در مورد شهر بلوا و مدرسه ملی عالی طبیعت و منظر و رشته معماری منظر آغاز کرد. برای بیان تاریخچه معماری منظر چنین شروع کرد:
در طول تاریخ زندگی بشر دو انقلاب بزرگ رخ داده است؛ انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی. انقلاب کشاورزی تفاوت چندانی در شکل زندگی بشر ایجاد نکرد، اما انقلاب صنعتی تنوع زیستی عمیقی به وجود آورد و علی رغم تلاش شهرهای دنیا برای دوری از آثار و نتایج آن، ما شاهد رخ دادن این تراژدی در منظر هستیم.
منظر چیزی نیست که جدا از تاریخ قابل ارزیابی باشد، بلکه محل تبلور تمامی آن چیزی است که رخ داده است؛ حافظه تاریخی منظر، بسیار گسترده تر و وسیع تر از حافظه ماست.
خواندن منظر در حقیقت ورود به عرصه دانسته ها و یافته هایی است که به سادگی قابل رویت نیستند. تفاوت معمارمنظر با معمار یا طراح شهر در آن است که معمارمنظر در برابرش یک صفحه سفید خالی از نوشته های قبلی وجود ندارد که در آن به تولید چیزی بپردازد؛ بلکه به ترمیم، مرمت، اصلاح و مداخله های محتاطانه در بستری آماده، می پردازد.
متاسفانه امروزه مداخله های انسان در طبیعت و توسعه های شهری، فاقد شاخص هایی است که بتواند ذهنیت تاریخی آنها را تداوم بخشد و همین امر حساسیت نقش معماران منظر را دو چندان می سازد.
ژان کریستوفر بای سخنان خود در این بخش را با این جمله به پایان رساند که گذشته وزن سنگینی نیست که به موزه برده شود، بلکه انسانها نسبت به گذشته وظایفی دارند و باید آن را بشناسند و باز زنده سازی اش کنند تا بتوانند در زندگی امروزشان از آن بهره مند شوند.
پس از آن جلسه پرسش و پاسخ در حضور استادان و معماران منظر آغاز شد.
پرسش نخست درباره پیاده راهها، به عنوان اولین تاثیر انسان بر محیط بود و اینکه سیاست بهره گیری از آنها در طراحی منظر چگونه است؟
ژان کریستوفر بای در پاسخ به این نکته اشاره کردند که این پرسش در هر شهر پاسخ خاص خود را دارد. گاه کشف ماهیت مسیرهایی که لایه های جدید، آنها را مخدوش کرده اند، ممکن است، اما احیای مجدد آنها ناممکن.
البته اشاره به یک نکته نیز خالی از لطف نیست و آن سیاست محدود کردن ارتباطات در مرکز شهر به پیاده گذرهاست که تجربه انسان از آن محیط ها را محدود می کند و همین امر سبب شکست برخی نمونه ها در فرانسه شده است. وظیفه معمارمنظر خواناسازی هرچه بیشتر فضاست. خواندن در منظر یعنی راه رفتن، یعنی تجربه فضا. فضاهای قابل خواندن، ساکنان شهر را به شهرشان علاقه مند می سازد.
پرسش دوم در ارتباط نزدیک با موضوع گفتمان یعنی قرائت منظر شکل گرفت و آن اینکه اگر منظر به عنوان یک متن قابل خواندن نیاز به ادبیات خاصی دارد، این ادبیات در دانشکده های فرانسه چگونه به تعریف پروژه ها می پردازد؟ و ما با نظر به ریشه ها و کهن الگوهایی که از باغ و منظر داریم، چگونه می توانیم چنین ادبیاتی را تعریف کنیم؟
ژان کریستوفر بای با یادآوری این نکته که این موضوع تنها یک موضوع ادبی نیست، سعی در بازکردن همه جانبه بحث خواندن و قرائت منظر کردند. منظر در بخش اعظم خود ناخوانا یا به عبارتی غیر قابل خواندن است، اما هر چه بیشتر بتوانیم آن را بخوانیم، بیشتر می توانیم از آن لذت ببریم. وظیفه اصلی مدارس منظر همین است و این ابزار منحصر به فردی نیست، بلکه جنبه های گوناگون علمی، فنی و … دارد.
روشن است که علومی مثل زمین شناسی، هیدرولوژی، اقلیم و … و همچنین دانستن تاریخ پیدایش و تحول شهرها و محیط های بیرون شهری به این مهم کمک می کند. اما به راستی زیباترین تبلور منظر در آثار هنری، در شعر و قصه و ادبیات بوده است. شاید بتوان گفت یک معمارمنظر می بایست یک دایره المعارف باشد. برای مثال آنچه از علم گیاه شناسی در معماری منظر موردنیاز است تنها دانستن نام چند گل و بوته نیست. برای همین است که منظر را باید به سوی خواناپذیر بودن سوق داد، چرا که همین گیاهان می توانند واژه هایی باشند برای منظر؛ واژگانی که از ارتباط آنها با محیط می توان به یک دستور زبان منظر رسید.
پرسش سوم در ارتباط با اقلیم متفاوت ایران و اروپا شکل گرفت و آن اینکه منظر اروپا بیشتر مدیون طبیعتش است. اما در اقلیم نسبتاً خشک ایران، باید به دنبال همان کهن الگوها رفت یا می بایست مناظر جدیدی خلق کرد؟
ژان کریستوفر بای قاطعانه پاسخ دادند که هرگز نباید به دنبال تغییر دادن اقلیم و کنترل طبیعت بود؛ با آنکه امروزه ابزار و تکنولوژی آن را در اختیار داریم اما هر اقلیم منظر خاص خود را می طلبد. برای نمونه می توان به باغهای خشک در اقلیم خشک ژاپن اشاره کرد. مشکل درست اینجاست که همان ساختمانهایی در تهران وجود دارد که در سئول و لندن نیز هست و این نتیجه عمل، بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن است.
اما نمونه هایی نیز هست که هر دو بعد را خیلی قوی داراست؛ برای مثال شهر فاس در مراکش، هم یک شهر مدرن هست و هم یک شهر تاریخی و با وجود تمام محدودیت هایی که به دلیل اقلیم گرم و خشک با آن مواجه است، بسیار خوب عمل می کند.
پرسش چهارم در ارتباط با خود معماری منظر بود که آیا یک تجربه است یا نسخه ای که ارمغانی ویژه برای بشر به همراه دارد؟ برای مثال طراحی شهری زمانی تجربه ای بود که امروزه به اشتباهات آن پی برده اند و ساختار آن را دگرگون ساخته اند.
پروفسور ژان کریستوفر بای معماری منظر را در حال تولد و شکل گیری می داند هر چند از گذشته های دور منظر با دیدگاه باغسازی و درختکاری وجود داشته است اما این تنها یک زیر بنا برای این رشته است. این حرفه از این نقطه شروع می شود، اما همچنان در حال توسعه است و با دانشهای دیگری نیز پیوند خورده است. هدف بازگشت به گذشته نیست، بلکه درس گرفتن از تجربه های آن است تا برای مثال یک شهر لجام گسیخته دوازده میلیونی همچون تهران شکل نگیرد.
پرسش پنجم با تفاوت نسبت به پرسشهای قبلی، به صورت دیگری از آقای پروفسور بای به عنوان یک نویسنده صورت گرفت و اینکه آیا نویسندگی تاثیر خاصی در ادراکشان نسبت به منظر داشته است؟
پروفسور ژان کریستوفر بای با این نکته شروع کردند که اصولاً با هدف تدریس در دانشکده منظر فعالیت حرفه ای خود را آغاز نکرده اند، بلکه نویسندگی حرفه اصلی ایشان بوده است و این حرفه بوده که او را واداشته است که راه برود، راه برود، راه برود و بدین طریق فضا را تجربه کند.
ایشان چنین ادامه دادند: “من دوربین ندارم و از فضاها کروکی نمی زنم، بلکه ابزار من یک قلم و یک دفترچه است که همیشه همراهم هستند و همین امر این آزادی عمل را به من داده است که نگاه کنم، از هر جایی که می خواهم. من به دنبال توصیف منظر در واژه هستم تا بتوانم آنچه را ادراک کرده ام، منتقل سازم. منظور من از توصیف، بیان ویژگیهای کالبدی نیست، بلکه به واژه درآوردن حس و حال فضاست.
پرسش آخر از سوی یکی از اعضای هیئت علمی گروه معماری منظر دانشگاه تهران در ارتباط با آموزش معماری منظر در دانشکده ای که ایشان تدریس می کنند مطرح شد و با اشاره به سخنان ایشان در ارتباط با شباهت کار معماران منظر و موسیقی دانها و اینکه وظیفه معمار منظر خلق فضای ایده آل است، این سوال را مطرح کردند که آیا روش خاصی برای تدریس معماری منظر در دانشکده دارند؟
ژان کریستوفر بای با اشاره به اینکه که تمامی درسهایی که به دانشجویان این رشته ارائه می شود در راستای این است که خود را خیلی سریع به چیستی این سوال برسانند که مساله امروز چیست؟ روند طراحی را چنین توضیح دادند؛ گام نخست تجزیه و تحلیل سایت است. این کار با تقسیم دانشجویان به گروه هایی با موضوعات مختلف آغاز می شود.
اسکیس نخست خیلی سریع انجام می شود و در حضور دیگر استادان و مردم شهر بررسی می شود. پس از آن چهار تا شش پروژه انتخاب می شود؛ البته بر اساس بهترین ارتباطی که بین مساله و ایده برقرار شده است و سپس با تقسیم دانشجویان به گروه های پنج نفره، هر گروه روی یکی از پروژه ها کار می کند و در نهایت دوباره بررسی می شوند. به نظر می رسد تفاوت چندانی بین روش کار در ایران و فرانسه وجود نداشته باشد.
این مطلب قبلاً در “شماره ۳” نشریه اینترنتی منظرآنلاین در تاریخ ۱ خرداد ۱۳۸۶ منتشر شده و به دلیل تغییر رویکرد وب سایت نشریه، در سایت معمارمنظر باز نشر می شود.